:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

تنهای تنهامـــــــــــ

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۱، ۱۰:۵۰ ب.ظ
این روزها به حس س ــــــــ ردی مطلق رسیدم...تنهای تنهامــ ــــــ ـــ ....هوا خیلی دلگیــــــــره...عصر هوس کرده بودم برم قــــــدم بزنم..اما افســـ ــــــوس من که زندانی امــ ــــــــــــــ ... امروز مامانم رفت خونه خواهرم..نمی دونـــــــــم چرا؟ !! اما وقتی برگشــــــــــت هنوز نرسیده بود که بهم گفت اگه ازدواج کردی بلــــــــــدی غذا بپزی؟ اگه کسی بیــــاد جواب مثبت میدی؟ و می گفت وقته ازدواجتـــــــه!!!! !کلا نیم ساعت حرفش اینجــــــــوری بود! منم همش متعــــــــجب مونده بودم...اینا که به من میگن بچه.( متولد 72 ام ).حالاچــــــــــی شده ؟؟   خلاصه گفتم که من 20 به بالا ازدواج می کنم...و با تُرک هم وصــــ ـــــلت نمی کنم.... ( جسارت نشه ها...اما نظرم اینه که قوم های مختلف بهتره با هم وصـــــــــلت کنن ..هیچ قصد توهینی ندارم..دوستـــــــای گلم.) اما فکر کنم همش الکی ـــــــــــــ ـه...ممکنــــــــه! از علــــــــی دوستم خدافظـــــــی کردم.. .گفتم شمــــــــارمو پاک کنه..نمی دونم چرا امـــــا حس شدیدی بهش نداشتــــــــم.ظاهرا ناراحت و عصبانـــــــی شده بود(شاید). خب چنین همدمی نمی خواستم . چند ماهه از دوستیـــ ــمون گذشته. صدای همو نشنیدیـــــم اونم منو ندیـــــــده...خودش از محدودیت های شدیـــــــــدم با خبره اما بهـــــــــــم بر می خوره وقتی می گه مردم دوســـــــ ـــــت دختراشون فلان کار رو مــــی کنن و ... و....اگه اینقدر مشـــــــــتاق عکس هست بره با یک نفر دیگه..... چطور دوستـــــــــــی بود که شبا می دونست دارم اشکــــــــ ـــ  میریزم می گفت خستـــــــمه برم لالا. ...ترجیح میدم تنها بمونــــــــــم تا اینجوری باشه....! دیشب خیلی دلتنــــــگه میثـــــــــم دوست گذشتم بودم... براش اس زدم فکر کردم ج نمیده...اما ج داد. هر چی در مورد اینکه دلتنگشــــــــم و دوستش دارم گفتم قبول نمـــــی کرد....دلخور شدم وقتی گفت این احســـــاســـــات یا توهمـــــــات رو بریز دور...خوشحال شدم اسممو هنوز یادش بود !!!!!!.  آخرین اس ام اس جوگیــــــر شد. ..کلمه های عزیزم و عزیزکـــــــم  رو بالاخره به کـــــار برد.... هنوزم دوس تـــــ ـش دارم.. .اما خب همینه دیگه ...منم فقط در حد احوال پرسی هر از چند گاهــ ــــ ی اس میدم... فروردین تموم بشه وارد اردیبهشـــــــــــــت میشیم ...11 اردیبهشت : روز تولـــــــــدم..روزی که ازش متنفـــــــــرم می رسه.......می خوام بحث تغییر رشــــــته رو جدی دنبال کنم برم کامپیوتر...اگه ددی قبول کنه قرار شد دوستم فاطــــــــمه دوشنبه که میریم دانشگاه...یک خط ایرانســـ ـــــل برام جور کنه یا از داداشش که چند تا چندتا می خره بگیره  بیاره امیدوارم یادش نــــره...من که هیچ کاری ازم بر نمیـــــاد شدم زندانی و رباتــــــ   توی خونه.. توی این مدت که حال ـــــ م خرابه فقط سعید....بهم کم ــــ ک می کنه...البته دوست معمولـ ــــ ی هستیم که خیلی هم هوای همـــــو داریم . مبلغ گوشی دو ماه قبلم اومد 6.700 ..مونده بودم چه ط ــــــ ور به ددی بگم. ..رفتم تو حیاط گفتم یه چیزی بگم عصبــــــانی نمیشید؟ جونم بالا اومد تا گفتم قبضــــــــــــــم شده اینقدر..  ..آه...عجب گرفتاری شدیـــــمااااا. ..به خودم قول دادم تا آخر اردیبهـــــشت اس ندم که اینبار زیاد نشه ..چون دیگه توضیـــــــحی براش ندارم... از دوستان خواهش می کنم مشخص ــــ ــات نپرسن چون ج نمیدم...اگه قرار بود اسمــــم رو بگم که اسمم ـــــــ ـو می ذاشتم...میسی
  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">