:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

61 - خاطرات ..

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

دیشب یه بار از خواب بیدار شدم .. رویِ خوابِ شب حساسم .. خوابی واسم خوبه کِ یه سره باشه و آروم .. گوشیمُ گذاشته بودم روی 7:50 دقیقه صُبح ، برای انتخاب واحد ! سر ساعت تویِ سایت بودم ، مثِ خمارا ، خوابِ خواب .. همشُ برداشتم ، 14 واحِد شد ! سمینار هم برداشتم ، گور پدرش فوقش مثلا 7 نمره سیمنارِ کِ نمیدَم .. یا نهایتـِش پاور پوینت ُ بهش میدم یکی دو نمره بهم بده .. در هر حال مَن سمینار بده نیستَم عآقا :| هر روز جُز چهارشنبه کلاس دارم و دو روزش 2 تا کلاس پشتِ سر هَم .. حتی بعد از انتخاب واحد بررسی کردم ببینم زمانی که میرم  دانشگاه مغازه دارِ بازه یا نَ ((:

امروز اوضاع بهتره انگآر .. خواهشا هر روز بهتر از دیروز باش تا بتونم راحت برم دانشگاه ! :| میدونی کِ معتقدم هیچ جا wc خونه یِ ادم نمیشه و بدَم میاد ! :)) پس بدنِ مُحترم اذیتـم نکن ! :| صُبح بابام زنگید ، انتخاب واحد کردی ؟ حالت خوبه و این صوبتآ ! این زنگ زدن هایِ یهویی اش باعث میشه آدم راحت نتونه از خونه بره بیرون ! حالا بیآ و توضیح بده کجآیی !!

دلم تنگ میشه گآهی .. واسه 2 سال پیش ..  " کلیک " ! 2 سال و 9 روز و 16 ساعت و .. ! واسه اون مَسیر دانشگاه ، واسِه میس زدن هایِ من ، زنگ زدن های اون ، یهو شآرژ تموم کردن هآش ، ناراحت شدن هایِ من ((: زمستون و شب هایِ سرد .. اون روزی کِ سرما خورده بودم با گوشیم تو سایت بودم .. صحبت از عشق و این چیزا نیست ، صحبت از یه دوستی ای بود کِ تموم شد .. اون روزی کِ گفت من دیگه تنها نیستم و بعد از اون وقتی خواهش کرد ببخشمش و با اون کات کرده .. اون روزایی کِ تو مسیر بغض ام میگرفت و گوشیمو میگرفتم دستم ُ میدیدم دیگه خبری از زنگ زدن نیست .. بعد دیدم دیگه مثِ اون اوایل نیست و حآلِش خوبه ، باشگاه میره ، حرف هایِ منفی نمیزنه .. رشته اش رو عوض کرده ! اونجا بود کِ دیگه دیدم نیازی به من نداره .. گفتم نمیبخشمت و خداحافظی .. الانم نمیدونم کجآست ، تلگرام جوابی دریافت نکردم ازش .. نه خوب بود و نه بد .. ولی خُب خاطرات ان دیگه ، باید یه آه کشید و گفت یادش بخیر .. (: شآید حس میکنم نیاز دارم به اون اتفاق ها دوباره .. با همون آدم شآید .. نمیدونم !

  • Setare

خاطرات

دانشگاه

نظرات  (۴)

  • خانوم زرافه
  • فراموشش کن و با یکی دیگه خاطرات بهتری خلق کن ..




    پاسخ:
    (:
    یعنی من عمرا برگردم خاطرات مرور کنم. اونم دو سااال پیش.
    پاسخ:
    یهویی پیش میاد ..
    مَن حتی شده خاطرات قدیمی تر هم یادم میآد D:
    تلخ بود! اذیت شدم
    پاسخ:
    چیزِ خاصی نیستــ کِ .. (:
  • الهه منصوری
  • خوشم میاد مثل خودم خاطره بازی...
    پاسخ:
    آره زیآد .. (:

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">