:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بلاگفا» ثبت شده است

اواخر شهریورِ .. حسِ میکنم دانشگاه یا مدرسِه دارَم ! هَوا عوض شُده .. حالم بهتر شده یا میتونم بگم خوب شده ! وقتی بهش فکر میکنم انگآر یه اتفاق برنامه ریزی شده بود . بعد از امتحانات بود . تصمیم گرفتیم 4 روز بریم مُسافرت و دقیقا از روز اول و صبحِ حرکت حالم بد شد ، 13 تیر بود ! به صورت نسبی تآ همین یک هفته پیش ادامه داشت .. ! فعلا هَم کِ قرص مصرف میکنم . به طور صَد در صَد هم معلوم نشد مشکل ام دقیقا چی بوده .. جالبه ! تابستون 94 اینطوری گذشت . دلم میخواد یکیُ داشته باشم بریم شیرازگردی .. ولی نَ دوستی هَست و نَ کسی . به نظرم اصلا تنهایی لذت نداره بری باغ ارم .. :| امشب دیگه پرهیز و گذاشتم کنار .. دوباره نسکافه ، نوشیدنی ِ دوست داشتنی ـم .. اینقده حسِ خوبی بود .. حسِ قدیمآ ..

coffee

بلاگ رو دوس ندارم ، دلم هَمون بلاگفا رو میخواد ، اینجا حس میکنم راحَت نمینویسَم ، یا دچآر خودسانسوری میشم ، حداقل کآش میتونستم اون 3 سال آرشیو رو بیآرم اینجآاآ .. ): 3 سال خاطرات چیزِ کمی نیست آخه ! دلَم واسِه دوستآیِ بلاگفآم تنگ شده ؛ دوستایی کِ هر کدوم پراکنده شدن به خاطر گندکاری هایِ بلاگفا .. داشتم با " آ " صحبت میکردم ، میگفت حوصلم سر رفته این روزآ ، همه دورشون پُره دختره ( !! ) گفتم نَ که تو نیست ،گفت : معلومه کِ نیست .. گفتم : از پری مری اینا معلومه ! گفت : فقط همین ؟ مردم نگآ ، مآرو نگآ .. ! من :| .. رو نیست کِ ! آخه چند تا چند تآ .. یکی تو فکرش اینجوری ، یکی مثِ ما هَم تنهایِ تنها .. از اون طرف " م " کِ گفته بودیم بریم ولویی ، دیگه رو خودش نیاورد بریم بیرون .. منم کِ چیزی نمیگم .. باید صبر کرد دانشگاه شروع بشه .

   اینستا رو پآک کردم از اول نسخه جدید رو نَصب کردم ، آیکون نوتیفیکیشن ـِش بزرگ شده ): نمیخوام اینجوری ): چِ کنم ؟

  • Setare

دیگه دارم روانی میشم .. میگم صبر کنم بلاگفا شاید مطالب رو برگردونه ، از طرفی بازگرداندن مطالب نداره کِ حتی اونآیی کِ خودم پشتیانی گرفتم رو برگردونم .. از طرفی خیلی سخته از اول شروع کردن ، دلم میخواد گریه کنم ، برم جایی داد بزنم .. خُب کسی درک نمیکنه چقدر واسَم مهمه ! اونایی که منو میخوندن رو دیگه از کجا پیدا کنم ؟ اعصابی واسم نمونده .. :فحش :فحش !! اینجآ شبیه من نیست انگار .. همتون یا مَذهبی هستین یا گنده گنده مینویسین ! مَن کِ اینطوری دیدم ..

آروم باش .. آروم .. چی بگم آخِه ..

  • Setare

درستِ بلاگفا ظاهرا نیمه درست شده .. ولی وبلاگِ منُ اعلام میکنه که وجود ندارد ! نمیدونم مسخره ـست یا نه .. ولی غصه ام گرفته ! 4-3 سال نوشته بودم ! کلی اتفاق و چیزی که خودم پیشتیبانی گرفتم تا مرداد سال 93 هس .. شاید تا بهمن ! که همون هم قسمت بازگرداندن نداره کِه .. باید صبر کنم .. کاش ک درست بشه .. کاش کاش .. گفتم خودمو میکشم اگه درست نشد .. نوشته های ِ زندگیِ یه آدم که الکی نیست ..

قدَم زدن هآیِ تنهایی .. نیمکت ..  آدمآیی که جنب و جوشِ افطار دارن ، خرمآ ، بامیه زولبیآ ، اینکه اینآ دلخوشی هآشون چی ِ ؟ چرا مَن هیچ دلخوشی ای ندارم پَس ؟ و آهنگ سیروان بود که ریپیت میشُد .. هر راهیو میرم رو به یه سرابه / خسته از این عشقایی که مثله یه حبابه

  • Setare

هفته ی ِ اخر .. هفته ی آینده شروع امتحانات .. همچنآن قطع بودن بلاگفا و احساس غریبگی اینجآ . هی سانسور میکنم . راحت نیستم . انگار اینجآ خونه ی اصلی ـم نیست . کتآب جامعه شناسی خودمانی رو خلاصه کردم . از هر صفحه ای چند جمله بیرون آوردم . هیچ درسی رو هنوز نخوندم . میدونم پیشمون میشم و باید شروع کنم . دیشب .. بارسا قهرمان لیگ قهرمانان شد . 3 گآنه !! والیبالمون 3-2 از لهستان باخت . با اینکه اصلا مثل لیگ جهانی قبلی نیستن .. نشونه هایی که میبینم مامانم دوستم نداره ( قضیه اینکه ساعت مهمه یا بچت ) ! اینکه تا حدود 1 ماه دیگه خاله میشم و نمیدونم باید ذوق داشته باشم یا نَ .. شآید ذوقش همون موقع به وجود میاد . یه روانشناس پیدا شد که باهاش وقت بگیرم . معلوم نیس وقت و ساعتش چطور بشه ..

این گوجه سبزهایی که رسیده شدن ، اصن خوب نیستن ، انگآر آلو .. ! آها .. پسره " م " کِ افکار شوم داشت . باهاش بیرون رفتم ! تصمیم داره از ایران برِه .. خب فکر نمیکنم به این راحتی ها باشه . فکر کنم دارم نرمال میشم دوباره و میتونم بیخیالش بشم . از بین بردن حس ! شاید امروز مدیریت استراتژیک بخونم ! شایدم روش تحقیق .. شایدم بنیامین بذارم و باهاش شروع کنم به زمزمه کردن .. هوووم .. چقدر دلم برای اون زنگ زدن های 1 سال پیش تنگ شده .. اون 2-3 ساعت صحبت کردن ـآ ... اون خنده ها ، گریه ها [آقایِ کوفت] !! دیدی آدما چه زود از هم خسته میشن ؟  حسِ هیچ کاری نیس .. هر روز پوچ تر از دیروز .. (:

  • Setare