:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

655 + قرار

يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ب.ظ

خیلی اتفاق هآ افتاد . امروز صُبح با حسام قرار داشتم . با کلی کلنجار . هوا ابری بود . چند قطره بارون زده بود . یکم سَرد شده بود . دمِ در خونـ ه صَدقه دادم کِ به خیـر و خوشی بگذره . صُبح حُدود ساعت 9 پآرامونـت بودم . یکم بعد رسید . قد بلندِ دراز :| میگفت تا حالا صُبح سرِ قرار نرفته ، گفته بود تا حالا 5 بار گرفتنش ! الکی با خودش کتآب آورده بود . می ترسید یِ جورایی اما مَن حدود 2 بار صُبح قبلا قرار داشتم ! زیاد نمیترسیـدَم . پآرامونـت ، سینما سَعدی ، مُلاصـدرا ، ارم .. کلِ مسیـر ُ پیاده رفتیم . به نظر خیلی طولـانی بود .. اگه تنها بودم از پسِش برنمی اومَدَم ! تو راه سبک بازی در می آورد در مورد دختـرآ . اما خُب خندَم میگرفـت :)) مسخره بازی و خنده بود . رفتیم نزدیک هآیِ ارم رویِ نیمکت نشستیم . بازم تیکه میپرونـد . یِ دختـره گفت متاسفم واسه اون خانم ، بهم برخورد . به زور میخواست بهم آدامس بده قبول کردم . کتآبی کِ دستش بود ادبی بود . ازش گرفتم و آخرش دیدم رئیس دانشگاه ما نویسنده اش ِ :) صمیمی تر شُده بودیم . کنار هم نشسته بودیم . دستش کنارِ من بود . به حآج آقا یِ چی گفت ، اون گفت سالم باشیـد :)) حرف زدن هآش بی ادبآنـ ه بود و منحرفی .. بلند شدیم برگردیم . دستمُ گرفـت .. مَن خیلی کَم حرفــ بودم اون تنـد تنـد حرف می زد . برمیگشتیم دوباره به یکی تیکه پروند کل کل ـشون شُد . باز خانمِ یه چیزی به مَن گفت . اینبار واقعن نآراحت شدم . کِ حسام داره آبرویِ من رو هم با سبک بازی هآش میبـره . خیلی خجالـت کشیـدم . جدی بهش گفتم این کاراتـو بذار واسه بعد که جدا شدیم خواستی برگردی خونه و تآ چند دقیقه اصَن حرف نزدم . بعد از این تذکر رفتاراش بهتـر شُد . رعآیـت میکرد . رفتیم تآ مدیریـت دانشگاه شیراز کار داشت . دوباره دست تو دست برگشتیم . میگفت هر کی اون یکیُ دوس داره دستشُ فشار بده . دستمُ پوکونـد :| تاکسی گرفت .. بغل ـَم کرده بود ، خودش هَم آروم شده بود .. مَسخره بازی در نمی آورد . هِی شال ـَم می افتآد :| برگشتنه با گفتنِ بریم خونتون اعصاب ـَم ُ خورد کرد ، شوخی می کرد . ولی در کل خیلی خندیدیـم . منم میدونم هدفش خندوندنِ منِ :) میگفت از چشات دوست داشتنُ میبینم .. مالِ خودمی . تا من هستم غُصه نخور .. :) تآ سر کوچه ـمون اومَـد . خسته و گشنه :| خوش گذشت ؟ و مرسی و خدافظی :) اگه اون اتفاق ها نیفته بود میگفتم خیلی خوب بود .. حدود 12 رسیدم خونـ ه . بعد از اون چیز خاصی نگفتیم . زود هم شب بخیر گفت .. دوستم داره یا نَ ؟ دوباره میاد بیـرون ؟

جُمعه شب .. بالاخره PM دادم به مغازه دار . خیلی استرس داشتم . ولی قشنگ داغونم کرد . گفتم یِ آشنام کِ مغازش تو مسیرم بوده و میدیدم . گفت - آها .. بعد شمارمو از کجآ آوردین  - به سختی گیـر آوردم :) - حالا چیکارم داری - هیچی . کنجکاوی بعدِ 3 ترم ! / جالب بود - موفق باشید شب خوش - فکر میکردم شمام کنجکاو باشید ! - نه اشتباه فکر کردید - کِ اینطور . شبتون خوش - شب خوش ! مَن کلی جون کندَم ـآ :| پس قضیه یِ اینکه گفتی بیا مغازه ـَم . اینکه سلام کردی یِ بار . اینکه هر دفعه همُ دید میزدیم . همُ نگاه میکردیم چی بود ؟ شناخت یا خودشُ زد کوچه چَپ ؟ :( اصَن نابود شُدمـآ :|

شنبه صُبح رفتم مشاوره . همش وِر میزد . اصَن چیزایی کِ میگفت مورد قبول ـَم نبود . شده بود مثِ کلاسِ درس :| 2-3 جلسه دیگه میرم اگه فایده نداشت ولش میکنم :/ وقتی رسیدم خونه حسام گفت اون اطراف بوده .. اینقدر زورم گرفت ! اگه بهم میگفت می ایستآدم تا بیـاد همُ ببینیم :)

فردا صُبح میرم دانشگاه ، بچه هآ میآن میریـم واسه تسویه حسآب . مغازه دار خواهشا در دیدرس باش . همُ ببینیم . یعنی واکنشش چیِ ؟ میخوام خودمُ نشون بدم . شآید اشتباه گرفته یِ موقع :(

آخر هفته خونه بودیم ، مامان بُزرگم مَریض ِ .. رو تخت خوابیـده بود . پیرتـر شده بود . لوله بهش وَصل بود و با اون بهش غـذا میدادن . خاله هآ ، دختر خاله ، خواهرزاده ، اونجا بودیـم . بَـد نبود اما کسی با من صُحبتی نداشت . مَنم همینطـور ..

  • Setare

ارم

دانشگاه

قرار

نظرات  (۱)

چرا خاطرات پس و پیش نوشتی :-?
این ملاقات بنظرم خیلی بهتر از روحی بود.. حست فرق داشت.. اخلاقشم با دو تا اخم درست میشه..
من میمونم تو رفتار این پسرای جوون.. میگه مال خودمی.. چجوری.. تا کی؟ چرا قول هایی میدن که به هیچی بند...
دلم شور میزنه :(
شب بخیر...
پاسخ:
کجاشو ؟ مغازه دار اینا ؟ براساس اهمیتشون نوشتم :-؟
خدا کنه آدم بشه ((:
همینجوری من راضیم فقط خوب باشه بام ..
چرا ! بی خیال باش ایشالا چیزی نیس :*
شبت بخیر جیگرم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">