چقدر همه چیـز تکراری است.. همه چیـز خسته کنندست .. بیشتر از قبل حتی! هوا گرم شده، امسال اولین سالی ـه که تو این اتاق هستم و کولر و سرمایشی نداره! عصرها تویِ این خونه دلم میگیره. حداقل قبلن که اونجا بودم، عصرها میرفتم بیرون، ... اونجا تویِ سوپری سعی میکردم اغلب خوراکی ها رو امتحان کنم .. پنیرهای جدید .. فروشگاه رفاه .. کرونـا هنوز وجود داره ! دلم میخواد بـدونِ نگرانی و استرس برم بیرون، دوستمو ببینم، غذای ِ بیرون بخوریم .. نفس بکشیم! احساس میکنم پوسیده شدم توی خونه! آموزشگاه ما درسته فعال شده اما پدرم موافق نیست از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنم. مترو و اتوبوس هم چند مدت پیش فعال شدن! زندگی چقدر الکی الکی میره جلو! این غمِ جابه جایی هیچوقت تموم نمیشه. این دلتنگی تموم نمیشه .. کاش میتونستیـم همون حوالی آپارتمـان بگیریم .. البته دوبـاره مثلِ قبل .. همراه با آزادی و استقلال ..
این 5-6 روز اخیـر خونه به هم ریخته بود. دو روز اول اوسآ و کارگر ها بودن .. لوله کشیِ آب خانه رو عوض کردیـم! چند ساعتی آب نداشتیم. منم اتاقم میموندم.. وسایل ها جابه جا شده بودن .. همه جا گرد و خاک ! بقیه روزها وسایـل رو گذاشتن سرِجآشون .. تمیزکاری و ... خستـه شدن زیاد!
تمرین بود .. مقواش زیاد خوب نبود اونجوری که میخواستم نشُد ! راه درازی در پیشه !!
این مُـدت دوباره و از اول سریال "13reasons why" رو دیدم .. فصل اول رو که میدیدم حالم بدتر شده بود، زیاد مُناسب حال روحی من نیست! .. دوباره فصل دو .. و الان دوبـاره فصل 3 .. اما فصل 3 رو به خاطر "آنی" دوست ندارم. مشتـاق نیستم. فردا 5 june فصل 4 و فصلِ پایانی میاد .. این سریال برای من طوریه که دلـم تنگ میشه براش ! میتونم فصل یک رو دوباره و دوباره ببینم. و یا فصل دو .. ممکنه از نظر دیگران اینطور به نظر بیاد که (بابا خفه مون کردی با این سریال) ولی .. چه اهمیتی داره ؟ و من یک خانواده شبیه خانـواده کلی جنسن میخوام .. یک دوست شبیه به کلی جنسون و یک دوست شبیه به تونی ! (:
دارم میبینَم که دوستایی که داشتم حالشون خوب شده و رفتن سُراغِ زندگی! و یه روزهایی غُرهـامون شَبیه به هَم بودن .. و من تَنهاتر میشم!
هر شب مورچه های بالـدار دارم تویِ اتاقـم .. حشره کش میزنـم و فردا شب دوباره از اول !
یک دوست دارم از ایتالیا .. یک پرستار ساده ..
- ۱ نظر
- ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۴