پایـیـز ، هوایِ سَرد و گرم .. یخ شدن دست هام شروع شُد ! خاطرآت ـَم یآدم میآد . پاییـز خیلی چیـزا یادم میآره . از دانشگاه کِ هَر روز جلویِ چشم هآمِه .. تا کسایی کِ بآهاشون دوست بـودم و الان دیگه نیستـن . " و " .. تهـرآن بود . خیلی خواهش کرد باهاش باشم . وقتی الان بهش فکر میکنم ، میبینم بی منـت بود .. تمام مُـدت اون بـود کِه زنگ میـزد . مَن میس مینداختـم و سریـع زنگ میزد . تو راهِ یونی .. هَر شب .. تا برسم خونه ، اون هَوایِ سَرد .. هَر وقت حالم بَد بود . سریع زنگ میزد ، شآرژش تموم میشُد ، شآرژ میخریـد باز زنگ میـزد .. بعد از ظهـر ها از محلِ کارش ، شده 2-1 ساعت حرفــ میزدیـم . هر کاری میکرد کِ خوب بشه حالم .. حرفایی کِ همیشه هَمه میزنن ، تو امیدِ زندگیمی ، بدونِ تو نمیتونـم .. گذشت اون روزآ .. دلم میخواست بهش پیام بدم بگم ، یادت افتآدم ، یآدِ تمامِ اون روزهآمـون ..
بعد آدمایِ دیگه ای کِ موندنشـون طولانی نبود .. الان یا نیستـن یا مثِ سابق نیستَـن .. یعنی اونآ هَم چنیـن چیـزهایی یـآدشون میآد ؟ کسی تو پاییـز تو فکرش یآدِ مَن می افتـه . همیشه دلم میخواست ، فراموش نشم .. !
آخر هفته یِ گذشته ؛ خونه بودیم کِ یکی از اقوام واسه بابام یِ گوشی خریـد ، Galaxy A3 بود . حسادت کردم چون کسی هدیه یِ کادو پیج شده تاحالا به مَن نَـداده بود ، حسادت کردم چون کسی چنین هدیـه کِ ارزشش زیآد باشـ ه بهم نداده بود .. بحثِ اینکه پدرم نـت بگیره و واتس و تلگرام بیآد و رویِ عکس هایِ پروفایـل ـَم حساس بشه هَم رو اعصاب ـَم هست ..
صُبح هآ اغلـب میرم بیـرون . تیپِ یونی .. مقنعه . کوله پشتی . اینطوری حس میکنم راحـت ترم .. حسِش هَم واسم بهتـره . به یآدِ اون روزآ .. خیابـون هآ رو متـر میکنم ، مغازه هآ رو نگاه میکنـم و موزیک ـَم قطع و وصل میکنـم . گآهی دلم سکوت میخواد و صدایِ یِ شهـر ..
یِ دفتر وکالـت منشی میخواست ، رفتیـم فـرم پُـر کردیـم ، ساعتش هَم خوب بود . یِ آقایِ 4 شونه و به نظر خیلی جـدی . بالا شهر ، دکورِ شیک ، جایِ خوبـی بود .. امآ خبـری نشُد . زنگ نـزدن .
میخواستـم کار پیـدا کنم کِ ولخرجی کنم . کِ منـت سَرم نباشه . مانتـو ، پآلتـو ، کفش ، چیـزایِ دیگه .. بعد از 3-4 ماه یِ گوشی نـو . با اینکه گوشیمُ واقعا دوستش دارم اما خُب اندرویـد جدیدتـر، دوربیـنِ بهتـر ، حافظه بیشتـر میخوام :) از Huawei P9 lite خوشم اومَده .. دوستِ تهرانی ـم گفـت من میخرم برات بگو چی باشه . امـا خُب نمیشه ..
ترکیـه بود 2 روزی ، طبقِ گفته خودش .. یِ گوشی واسه خودش خریده به نظرم به درد نخور و موقـتآ ، تآ ایران هست . سوغاتی برایِ مَن .. یعنی 2 - 3 هفتـه دیگه میآد شیـراز ؟ و قابـلِ اعتمـاد ؟ و چنـد روز خوشی میکنیـم ؟ دلم پوسیـده :( کآش رویـاهـآم به هَم نریـزهـ ..
شآید اگه قبل از بازنشستگی ِ بابام ، اون سال هآ شرکتی کِ توش کار میکرد .. وَرشِکست نمیشُد و نمیخوابیـد الان وضعِمون خیلی بهتَـر بود ، زندگی اینطوریـآست .. یهو میبینی میترکه :) هِی ....
کآش بارون می بآریـد .. کآش هـوا تازه میشُد ، دلَم حسِ خوب میخوآد .. دلم خیس شدن زیـرِ بآرون میخواد ..
- ۰ نظر
- ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۲:۵۴