:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گواش» ثبت شده است

هوا ایـن روزها خنک شده. امشب یکی از پنجره ها رو بستم. از وقتی هوا خنک شده حساسیت منم شروع شده. تا جایی که یادمه خونه قبلی حساسیت زیادی نداشتم. احساس میکنـم بی حوصلـه هستم. این روزها هوا یه جوریه که حس میکنم باید برم وسایـل و مانتویِ مدرسه بخرم. من روز اول مدرسـه گریـه کردم. ابتدایی برای من خیلی سخت گذشت. اما بعـدش روزها رو خط میزدم تا مدرسه باز بشه. مدرسه تنها دورانی بود که هم روزهای بد داشت هم روزهایِ خوب. من هنوزم به اون روزها فکـر میکنم. به دوستام و همکلاسی ها و معلم ها. و هنوزم دنبال یکی از مدیرامون میگردم. همچنان زنـدگی تکراری و خسته کننده است. پاییز که بشه بدتر هم خواهد شد. با عصرهایِ پاییز چه کنیـم؟

چند روز پیش درگیـر نقـاشیِ شب پرستاره ونگـوگ بودم و سعی کردم با گـواش بکشم. استـاد گفت خوب شده و اونـو گذاشت تویِ پیجِ آموزشگـاه.

چند روز پیش احمق شدم و بهش زنگ زدم و دیدم هنوز بعد از این همه مدت شماره من بلاکه. بعضی وقت ها هیچـی دیگه مثِ قبل نمیشـه. مَـن هم دیگه اون آدم سـابق نشـدَم. خیلی چیزها رو از دست دادَم.

این مـدت پستچی زیآد اومَد، یک دفترچه سبـز با شکوفه های بهآری و دفترچه To Do List و خودکار اکلیلی .. بعد از اون تمام اینترنـت رو دنبال یک دفترچه میگشتم که تو دلم مونـده بود. اما هیـچ جـآ موجود نبـود. فروشگاه اینستآ سبزش رو داشت و با ناراحتی تصمیـم گرفتم سبز بخرم. که وسطِ صحبت ها گفت این رو میخواستـی؟ الان دیـدم یه دونه ازش دارم. و بله مثلِ بچه ـها ذوق کردم .. حسِ عجیبی ـِه کودک درون همراه با احساسِ پیری. انگار که یک پیرزن هنوز کودک درون داشتـه باشه. شـایـد ...

ایـن مدت چشم درد دارم یا خستگیِ چشم، بیشتر روزها خوآب آلودم .. این دورانی که داره میگذره بهش میگن جوانی !! دکتر "س" جغد داره و آخر هَم برای من ویدیو و عکس نفرستاد و دیگه جواب منـو نداد. و اما دکتر عمومی جدیدی که باهاش آشنا شدم یه پسر عینکیه که مشخصه خیلی درسخـون ـه ! و خب دوباره از شانس مَن، آدمی نیست که بتونه دوستِ من بمونه، دکتر بداخلاقی خواهد بود. خودش هم اینو میدونه. شروع کننده پیام نیست و احساس میکنم تمایلی نداره به صحبت! اما تنها کسی بود که اخیرا باهاش آشنا شدم و تونسته بودم باهاش شروع به صحبت کنم !!

اَپی نصب کردم که میگفت برای به دست آوردن امتیاز فلان برنامه رو نصب کن و تا مرحله 17 برو. و منم نصب کردم و به نظر میاد ازش خوشم اومَده، King of Avalon . و بیشتر وقتم رو با این برنامه ها میگذرونم. فقط دراز میکشم و گوشی به دست! داشتم فکر میکردم که از این بازی خوشم اومده در حالی که نقاشیِ آبرنگ علاقه دارم. یه جور تضاد نیست ؟ از بچگی اینطور بودم فکر کنم! دزد دریایی، تفنگ، فوتبال، اونطرف حساس و گریون، علاقه مند به نقاشی و این چیـزها!

استادمـون چند ماه دیگه نی نی داره میشه و همه تبریک گفتیم اما تویِ دلم فکر میکردم که بچه دار شدن آیا تبریک داره ؟ چون خودم بچه دوست ندارم! شاید درکی ازش ندارم!!

پارسال این موقع ها چه زجری کشیدم. روانشناسم کاری نمیتونست بکنـه .. میخوام بنویسمش اما شاید بعد ..

  فیلم Love Simon رو بالاخره دیدم .. :)

  • Setare

دستم به نوشتن نمیرود، این روزها هیچ چیزی برایِ نوشتن نیست، امید به زندگی نیس، کرونا و قرنطینه همچنان ادامه دارد. بابا میره بیرون خرید میکنه و برمیگرده، همین ! طبق روال سال 99 ـتون مبارک، احتمالا به ارواح بودم چون این وب به گمانم خواننده ای ندارد ! شبِ قبلِ سال تحویل سفره هفت سین رو چیدم، سمنو و ماهی نداشتیم، ماهی رو آبرنگ کشیدم و گذاشتم اون وسط :) امروز دیدم استاد عکس هفت سین ام رو گذاشته پیج آموزشگاه و خوشحال شدم . سال تحویل خواب بودم و خیلی معمولی سال نو شد! سالِ نو اهمیتی ندارد و سالی است مثل تمام سال ها و یا بدتر! اما میشه به درخت ها و شکوفه ها فکر کرد، در اصل میشه گفت بهارتون مبارک .. بعضی روزها، بعد از ناهار که چایی میخوریم، چایی را میبرم حیاط میشینم تویِ آفتاب و چایی میخورم ، گاهی حس میکنم نیازِ شدیدی به آفتاب دارم .. اما دوباره هوا ابری شده، امروز بارون هایِ ظریفی می اومد ..

سعی میکنم نقاشی کنم اما خیلی کم وقت میذارم .. در واقع هیچکاری نمیکنم !! درگیرِ این نقاشی هستم .. البته تا الان کلش رنگ شده اما هنوز خیلی کار داره و اونجوری که میخوام نمیشه ..

یکی از مشکلات قرنطینه احساسِ چاق شدنه ! که هر روز منو اذیت میکنه ! و من چون اهلِ ورزش نیستم سعی میکنم اغلن برقصم .. و کمی نرمش و کشش .. امروز بابا واسم شیرینی خامه ای خرید .. و مامانم همیشه غر میزنه که اینارو نخر ! مطمئن شدم امیدی به رژیم نیست ..

و اما اتفاق خوبِ امروز این بود که چیزی که میخواستم رو آنلاین سفارش دادم و وقتی بسته ام رسید شفاف سازی میکنم (: و چون ارسال بسته رایگان شد کیفِ آرایشی که خوشم اومده بود رو هم به لیست اضاف کردم . تا 18 ام بستم میرسه (:

یک دوست تویِ اینستا پیدا کرده بودم که 3-4 روزی گپ میزدیم اما الان احساس میکنم خوشم نمیاد ازش و جدا از این من با آدمایِ خیلی کمی سازش دارم .. دو تا دوست هم تویِ یک برنامه دوست یابیِ قدیمی پیدا کردم ..

امروز تویِ بارون کلی عکس گرفتم نشد بذارمشون .. شاید دفعه بعد که نمیدونم کِی هست (:

  • Setare