حدود 2:15 اینا بود ، بابام اومد بریم دکتر ! این همِه راه گرما اومده بود کِ من گفتم میخواستم با خواهرم برم و با اون راحت ترم .. خلاصه قرار شد بابا بره به مراسم برسه و منم با خواهرم بریم دکتر . دلم برایِ بابام سوخت :/ خُب صُبح باید میگفتم حرفمُ .. رفتیم درمانگاه ، شلوغ بود .. حدود 1 ساعت و نیم طول کشید تا نوبتمون شد . بالاخره رفتیم ، یکم توضیح دادیم ، معاینه کرد گفت درد نداری ؟ خواستم بگم اینجور که شما فشار میدی چرا درد دارم :)) گفتم نَ .. با اون آزمایشات قبلی ، گفت کِ بیماری ژیلبرت داری کِ چیز خاصی نیست و ارثیِ .. کِ خب متخصص قبلی هم گفته بود زردیِ ارثی داری ..
بعد گفت استرس داری ؟ گفتم نَ .. حدسش این بود کِ از اعصاب ِ ، ولی میدونم اینطور نیست .. پرسید باقله ای هستی گفتم نَ .. ولی بازم ازمایشش را واسم نوشت ! چقدر خُل |: با اینکه گفتم استرس ندارم ، قرص ضد اضطراب ( بوسپیرون ) و بعدش هم گوارشی ( دمپریدون ) نوشت کِ داروخانه گفت برایِ ورم معدست :| البته اینجا کِ میخوندم نوشته بود تهوع و .. واسم آزمایش تیروئید هم نوشت .. آخرش هم عجیب نگاه میکرد .. از اتاق اومدیم بیرون ، خواهرم برگشت سوال بپرسه کجا آزمایش انجام بدیم ، گفت وقتی رفتم تو اتاق هنوز تو فکر بود و گفت بیا آزمایش کلسیم هم بنویسم .. اینقدر بیماریِ من فکر داره ؟ آقایِ فوق تخصص ، استادیار !! مشکلِ من چی بوده پَس :| واسِه یک ماه آینده بهم وقت داده ! میگم مشکل wc دارم ، همین کِ بگی سوزش نداری بی خیال میشه ! یعنی چی خُب عآقـا .. اینآ یعنی عَدم تشخیص .. شماها از کجا مدرک گرفتید !؟ من قراره برم دانشگاه !! اینطوری آخِه ؟؟؟ نمیرم اگه اینجوری ادامه پیدا کنِه .. :| عمرا اگِه حاضر باشم اونجا هر 1 ساعت برم wc :| عجب گرفتاری شدیم ـآ )): دیگه خسته شدم و نمیدونم چه کار کنم .. حالِ خودم یکم بهتره .. مشکل اینجآست هر هفته یه علائم جدید پیدا میکنم ، دلم چکاپ کامل میخواد اصن :|
من اینجوری نمیرم دانشگاه ))):
خدا میشه لطفا از اون بالا ، یه کار مثبت در جهت سلامتیِ من انجام بفرمایی ؟ :|
این نشدنِ هَم رو اعصاب ِ .. اصَن حال نمیکنم با دختر بودن اَم :/
راستی .. چند تا علائم هآم یادم رفت به دکتر بگم اعصابم ریخته به هم .. یکی دوتاش مُهم بودا :(
- ۲ نظر
- ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۰