:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۲ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۱۵
  • Setare
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۵
  • Setare
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۴۰
  • Setare
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۱ تیر ۹۳ ، ۱۰:۰۸
  • Setare
گاهی اوقات ببخشیـد ِ آدمآ به دَرد عَمه ـشون میخورهـ تآ وقتی جُبـران نشِه .. گآهی هَم واقعـآ ببخشیـد نمیتونه دردی کِ ایجـاد شُدهـ و تکسیــن بدهـ .. ایـن چنـد روز فقط بـُغـض بودهـ و گریـه .. شب هآی نآ آروم .. هَمیـن .. روزایی کِ دلَـم میخواسـت با یه نـفـر صُحبـت کنَم و یآ دوبارهـ بهش یآدآوری کنَم کِ چقدر نآراحـت ـَم ازش وَلی .. ، .. ضعف کردَم ، دستآم می لرزهـ و راضی ـَم به یه لیـوان قهـوه کِ میدونم یکمی آروم ـم میکنِه .. بآید خودم ُ به یه چیزی وابستـه کنَم ، آهنگ هآم .. مث ِ بعد از ظهـر کِ بی توجـه به هَمه چیـز با آهنـگ های زدبـازی و بنیـآمیـن و بقیـه هَمخـوآنـی میکردَم ، تآ ایـنکه دیگ ِ فکم خستِـهـ شـُد .. :) از رُمـآن خونـدن و فیلم هم میترسـم ، همیشِه یه قمست هایی ـش هَسـت کِ بتونه اشک ِ مَن ُ در بیآرهـ .. ! ایـن تآبستـون هَم مث ِ قبل میشِـه یه تآبستـون ِ تکراری ِ غمگیـن ! شمارهـ 8 دوست داشتنـی ِ فوتبالمـون "کلیک" خُداحافظی کَرد .. چقدر دوست داشتنی ِ ایشون .. نامِه ی خداحافـظی ـش ُ کِ خوندَم چشام خیـس شُد ، تمام دوران ِ فوتبـالی کِ ازش به خاطر داشتَم جلوی چشمـام رَد شُـد :( بُغض داشتَم ، دَستآم می لرزیـد ، شآیـد خوب بود واسَم ایـن  "کلیک" از روی ِ ایـن "کلیک" ، میدونَم اصَـن مزخرفــِ .. :)
  • Setare
دلَم یه جآیی و یـآ یـه چیـزی واسِه آروم شـُدَن میخواد .. هوم .. دریـآ ، سآحِل بآ موج هآش و ماسِه ها و نسیـم ِ خنکـِش .. یـآ پشـت ِ بوم بـَعـد از سآعـت 2 ! بـآ صِدای جیـرجیـرکـ و اون هَمـِه سِـتـارهـ .. یـآ ایـنکـِه قـدَم زدن های نیمـه شَـب بـآ سکوت ِ شهـر کِ یـه دختـر نمیتونـِه انجآمـِش بـدهـ ..  چقـدر حِس میکنَم به اینـآ احتیآج دارَم ، خیلی زیـآد .. " کلیک " همیشـِه  توی ایـن صحنـِه هآ خودَمُ تنهـآ توصیـف کردَم ، دوسـت ندارَم حتی کسی کِ دوستـش دارَم تـوی ِ ایـن صحنـِه هآ باشِـه .. فقط خودَم .. / چقـدر دلَم میخواد از هَمـه چیـز دور بشـَم .. ولی هیـچ کآری ازَم برنمیـاد .. + چقـدر بودَن آوا و ترنگ خوشحالَم میکنِه ..
  • Setare
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ تیر ۹۳ ، ۱۳:۳۰
  • Setare
بعد از غُر زدن هآم و تهدید به قهـر و گرفتَـن قیافه ای اَخمـو ، دیروز عَصـر با خواهَـرم رفتیـم بیـرون .. رفتیـم باشگاهشـون پیتـزا گرفتیـم و خوش گذشـت . حُدود ساعت 10 رسیدیـم خونـِه .. کآش بازم از اینکـآرا بکنـِه .. جام جهانی کِ تمـوم شُد .. کلیپ ها رو بارها و بارها نگاهـ کردم .. خُب گریـه هَم کردم .. همیشِه اینجـوری بودَم .. از تموم شُدن جام و یـورو نآراحـَت میشم .. مَعلـوم نیسـت 4 سال دیگِه مَن کجا و با چه حالـتـی جام جهانی رو ببینَم .. الان هَم مشتـاقـم زودتر لیـگِ انگلیـس شُروع بشِه .. دلَم تنـگ شُده براش خیـلی زیـاد :)   یکی از آرزوهام اینِ کِ کلاس هآی تـرم بعـدَم با کسایی کِ ازشون متنفـرم یکی نباشِه .. کِ شامِـل دو نـفـر میشِه .. یکی دیگ ِ هَم اینکِه جای ِ دانشگاهـ عوض میشُد :( ع.ر خودش ُ مُنقـرض کردهـ ظـاهرا .. شآید اصلا نباید با اینجور آدَمـآ گـرم برخـورد کَرد ، اصلا نبایـد نشـون بدی مهرَبون و حَساسیـ .. بایـد سَـرد برخـورد کُنی تا حالِـشون جآ بیآد .. چون کلا دَرک نمیکنند :| دیگ ِ هَم نظری ندارَم .. مَن گفتَم اشتها ندارَم ، ولی بآ ایـن وَضع " کلیک " اشتهام خیلی ـَم حالِش خوبه D:
  • Setare
دو روز گریـه کردم واس ِ یه آدَم .. هَر شـب گریِه .. هر روز چشـم دَرد .. امروز صُبـح چشـام ُ بـاز کردَم ، چشام آب میومَد ! قرمِـز شُـد .. کُلی آب سَـرد زدم تـآ چشام خوب شُدَن .. دَرد میکـردَن .. رفتیـم لپ تـاپ ُ نشـون دادیـم از شانـس ِ مَن اونجـا سالـِم بود .. هدفون ـَم ُ خریدَم .. گواهینـامِـه موقت ـَم ُ گرفتَم .. واسِه هـدفون ـَم خوشحـال بودَم اما عَجیـب حالَـم بَـد بـود ، حسِـش نـبـود .. کـآش خـدا میگفـت یه آرزو کُـن تا آرزو میکـردم کِ یه دوسـت خوب داشتَم کِ همیشـِه شادَم میکرد .. نمیذاشـت بشینم غصِـه بخورَم .. هوم .. یه زمان مَجـازی ـش ُ داشتَـم اما واقعیـش ُ میخـوام .. بریـم بگردیـم .. چـرا زنـدگی تمـوم نمیشِه ؟ بایَد چیکـار کنـم تـا تمـوم بشِـه ؟ ): + دیگ ِ کآمنتدونی نداریم .. + آلمان 1 - 0 آرژانتیـن / جام جَهانی تموم شُد و نآراحت ـَم ! نمیشِه بشه هَر 2 سال یه بآر .. ):
  • Setare
چقدر حِرص خوردم .. غُصه خوردَم .. گریه کردم و گریه کردَم .. چقدر خوابیدَم .. پوست ِ لبم ُ کندم ، خون اومَد .. مهم نیسـت کِ .. ناخنم ُ کوتاه کردم ، لاک هاش ُ پاک کردم .. موهای ِ سفیدم ُ شمردَم .. خون دمآغ شُدَم .. خوابیدَم زل زدم به سقـف ، به دیـوار .. چقدر فکر کردم به ایـن زندگی ِ مزخرفــ .. کِ تو فقط توش اضافی هَستی .. کِ تو نبایـد اصَن زندهـ باشی و نباید به دنیآ می اومَدی .. اشکام کِ سُر میخورد میریختـ .. چقدر خواستَم واس ِ یکی آفـ بذارَم ؛ .. غذا نخوردَم .. بستنی ای کِ تو یخچال موندهـ و دلَم نمیکشِه .. ایـن کِ کسی نیسـت کِ بتونی واسَش توضیح بدی ک ِ چه مرگتـِه .. هووم .. حالم به هَم میخورهـ از نِت ، غذا ، هَمه ی آدمایی کِ وجود دارَن .. هَر کسی میخواد باشِه .. همه ی اونایی کِ به بودنشون عآدَت میکنی و خوشحالِت میکنن و بعد هَمه چیز ُ رها میکنن  ُ میرَن .. اصلا هَم به شماها ربط ندارهـ کِ مَن چمِه و چرا اینجوری ـَم .. بازَم گریه .. دلَم میخواد فقط داد بزنَم .. بگم از هَمتون مُتنفرَم ..
  • Setare