:)

امروز دوشنبه بود... یک روز خستــــــه کننده ساعت 1 حرکت کردم 2 رسیدم دانشگاه... بی خبر از همه جا. زنگ اول استاد نداشتیم که !!!! همه می گفتن ول کنیم بریم. همه منتظر حسابداری بودن استاد هم اومد و بیشتر بچه ها حاضر بودن. 4 تا نزدیک 7 یک سره درس میداد. اول از همه که درس پرسید.خدا روشکر من و جریمــــــــــه نکرد. همه از این استاد حسابداری بدشون میاد. بعدشم خداحافظـــــــی کردیم و تبریک عید . اومدیم خونــــه بچه ها برای خودشون هفته اول بعد عید رو تعطیل رسمـــــی اعلام کردن و می گن نیاید. می رسیم به چهارشنبه ســـوری ، مثل همیشه هیچ جا نمیریم.هیچ وقت توی عمرم طعم چارشنبه سوری رو نفهمیدم. هنوز که هنوز آرزوش توی دلــــــم مونده!!! خونواده تصمیم گرفتن عید حدود مثلا 4 روز بریم مسافرت اصفـــــهان .. اما من مخالفت کردم اما ظاهرا تصمیم دارن که برن منم که عمرا تنــــــها بذارن فکرشم محاله !!! حالا که خواهرم که باهاش رابطم خوب بود و ازدواج کرده و رفته... چه طور با این خونواده که ازشـــــــون بیزارم برم مسافرت بدون خواهرم؟؟؟؟؟ سبزه هایی که سبز کردیم که سبز نشدن هنوز... ماهی هم هنوز نخریدیم. عید نه مهمون زیادی داریم و نه مهمونــــــی زیاد میریم. از عیــــــدی هم پس خبری نیست . یه مدت پیش به علی اس دادم...برخوردش اصلا خوب نبود. .اصلا.دلم یکم شکسته.برخوردش با خودکشــــی من اصلا خوب نیست. گفتم ولم کنه دیگه...تو دانشگاه تک زدم بهش ببینم ج میده یا نه زنگ زد بـــــحرفیم ج ندادم. اصلا حس خوبی ندارم...از حدود هفته پیش حال روحیم خوب نبوده.یک روزش افسردگــــــی کامل داشتم. الانم خوب نیستم زیاد به میثم تک زدم مثلا یعنی به یادتم...تازه اس داده میگه بله. ..؟ آخه چقدر بی احساســـــــه...نمی فهمه این تک زنگ یعنی چی !!! نمی فهمه هنوز نمی تونم اس بدم. این بار مبلغ گوشیم میشه 5تومن...به نظرم خیلی کمــــــه..اما نظر من مهم نیست. کاش اینبار بابام نگه بازم زیاده .که دیگه از عصبانیت جوش میارم. شورشـــــــو در آورده زندگی ما رو هم سخت کرده با رفتار مسخره اش از خستگی چشمام باز نمیشه دیـــــــگه..