عصر
يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۲ ب.ظ
دلگیره عصر .. تویِ یه اتاق و لپ تاپ و .. دلم بیرون میخواد ، دلم خنده میخواد ، خوراکی ، گردش ، دوست ، همراه .. مگه من چی کم دارم ؟ مگه من آدم نیستم .. این عصرا کلافه ام میکنند .. خنده های دیگران و صحبت هاشون توی خیابون و ماشین تو ذهنم تداعی میشه . همه چیز دلگیر تر میشه .. بعد از این همه مدت زندگیِ این مدلی چرا هنوز عادت نکردم ؟ توی سکوت ام .. مث قدیما 24 ساعت موزیک نمیخونه واسم ..
هووووم . لاک قرمز واسه حالِ آدم خوبه .. دوس دارم خُب .. درس ؟ نمیخونم .. کتاب رو هم خلاصه نکردم .. حیفِ این لحظه های 22 سالگی نیس که داره به مزخرف ترین شکل ممکن میگذره ؟ تنها چیزی که میدونم اینه که همه مقصر هستن به جز من .. خانواده واسه تربیت شون ، خواهر ، شانس ، خدا و عواملی که تحت کنترل من نیستن ..
- ۹۴/۰۳/۱۰