:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

13

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ب.ظ

پنج شنبه عصر وقت مشاوره دارم .. همیشه نمیدونم چی باید بگم .. چطوری شروع کنم .. اصلا میشینم تآ خودش شروع کنه .. تویِ تاریکی اتاقم نشستم تو سکوت .. نور گوشی و لب تاپ .. هووم .. یکم بعد شاید آهنگ گوش کنم . تصمیم گرفتم از فردا شروع کنم به خوندن .. اراده میخواد .

نشستم در مورد اعتماد به نفسِ نداشتم توضیح میدم .. یهو یادم میاد چقدر بدبختم به این دلیل .. ! اون اوایل که حتی با خرید یدونه بستنی هم مشکل داشتم .. :/ چقدر دلم میخواد یکی بود  واسه هم صُحبتیِ طولانی .. من بگم ، اون بگه .. بدونِ اینکه خسته بشم .. رو اعصابم باشه ، بدون اینکه چیزایِ تکراری بگه .. آدم باشه .. من همونم که یه زمان دلم واسه تمام مردم میسوخت . مردی که به زور چیزی و جا به جا میکرد . زنی که کلی خرید کرده ، پلاستیک ها براش سنگین هستن .. اون آدمی که ایستاده منتظر ماشین و ماشینی نمی ایسته .. با خودم میگفتم میخوام به همه اینآ کمک کنم .. اما الان چی ؟ دوس دارم داد بزنم که .. مردم ! از همتون متنفرم .. تو تو حتی تو و تو .. (:

  کآش میشُد برم پُشتِ بوم بخوابم .. فقط به خآطر آسمون ِ شَب ..

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">