حالم خرابِـ
شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۴۸ ق.ظ
حالمـــ خیلیـــــ بده .....
دیشبــ نشسته بودم چیزی دانلود کنمـــ . 2:30 بود...بابام اومد گفت بگیر بخواب گفتم خب می خوام دانلود بشه.....گفت می خوام که دانلود نشه (......) ِ !!!!!!!!!
من طاقت نشستن نداشتمـــ سیستمـ رو خاموش کردمـ خوابیدم تا 3 گریــهـــ کردم...اما حالم خوب نشد...هنوزم دارم گریهـــ می کنمـــ.
از این رفتارا از این، این کارو بکن ، نکن ها خسته شدم....به خدا دیشب اگه قرصامــ بودن چند تاشو می خوردمــــ
بمیرمــــ
فکر کن آدم صبح بلند بشه مامان آدم هم طرف تو نباشهـــ...چقدر سختهــــ....اینا یعنیــــ :
تنهاییـــــ
وقتی هر چیزی رو می کوبونن تو سرتــــ تو هم سکوت و سکوت و سکوت.....
درداش میره تو دل آدمــــ میشه غم..میشه همون دونه های اشکـــــ هر شبــــِ من.....
نمی دونم چرا حق ندارم خودم زندگیــــــ کنم....چرا باید بگم چشمــــ چرآ؟؟؟؟؟
خانواده هستن که هستن به دَرَک...می خوام که نباشن...اینا رو همیشه گفتم از روی عصبانیت نیست فقطـــ....
اگه پدرمــــ نبود خدایی ای اشکــــ های شب من کم می شد....
حالم بهتــــــــر می شد.....نگید نه...وضعمون فقط خودمــــ می دونمـــ کسی اجازه نظر در مورد آرزو ها و دعاهامـــــو نداره....شب ارزوها هر چی فکر کردمــ چه آرزوی با ارزشی دارمـ به ذهنمــــ نیومد...اینجور مواقع من دعای مادی نمی کنمــــــ
دعا کردمــــ بمیرمــــ.....یا حداقل آرامش داشتــــــهـــــ باشمـــــ
همونی که داری لقبـــــ پدر رو یدکــــــ می کشی 4-5 سالیــــ هست ازت متنفرمــــ و خستمـــ....خیلی احمقی که بی توجهی هامو میبینی اما خودتو تغییر نمی دی فکر می کنی خداییـــــــ !!!!!!!!
واسه همینه تو دفتر خاطراتمــــ دیگه خاطره نمی نویسمــــ چون تووووِ فوضول رفتی و خوندیشون غیر از اینهـــ؟
همیشه واسم غریبه بودی...وقتی باهات حرف می زنم می ترسمـــ . مثِ غریبه هایی که ازتـــ خجالت می کشمــــ.
از ته قلبــــمـــ دلمـــ می خواد نباشی هر وقتــــ به نبودنتــــ فکر کردمــــــ لبخند نشسته رو لبامــــ...........
خستـــهــــ شدمــــــ
- ۹۱/۰۳/۰۶