:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

[عنوان ندارد]

پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۵۴ ب.ظ
سلامـ امروز روز معمولی بود . مامان و خواهرمـ از مشهد بر گشتند . منــــم کامل امروز خونــهــ خواهرمــ بود که دیگهــ آخراش خستهــ شدم و برآم سخت بود. کم کم به همراه خواهرم و اینا اومدیم خونهــ و شام هم با هم خوردیم . موقعی که مامانـــم می رفت مشهد ، مامان و بابام خوب بودن و الانم قهر نیستن فعلا ! خب یک لباس هم برام آوردن از اونجـــا اما زیاد مورد پسندم نبود. چهارشنبهـ امتحان میان تــــرم زبـــان دادیم و تمام شد و منم بد ندادم و زیاد هم سخت نبـــود. امیدوارم نمره یِ خوبـــی بگیرم . شب هـــا فقط منم که دیر می خوابـــم حتی شاید 4 . چند شب پیش رُمانــــی از هفته ها پیش توی موبایلـــم بود و نمی خوندم. یکی از شب ها از 2 شروع کردم به خوندن و شب ساعـــت 4:30 خوابیدمــ . اسمشـــم "جـــاده بی انتهای عشق" هستش ! به نظرم که قشنگهــ ! همون شب تا حدود 500 ، 600 صفحــه اش رو خوندم و خب مسلما مثِ احساسِ همه دختر ها 4 بار هم گریهـــ کردم به خاطــــر تنهایی خودم. ما دانشـــگاه رو تعطیل کردیــــم تا 3 تیر که امتحان ترم حسابداری داریــــم . سعی می کنم توی این چند روز خوب بخونم و امیدوارم ریـــآضی نمره یِ قبولـــی رو دریافت کنم وگرنهـــ خیلی بد میشهــ خیلی خیلی ! نتـــم تا حدود 24 ام قطعِ . دلــــم تنگ شد برای علــــی ! به خاطر دَدی هم نمی تونــــم زیاد اس بدم . قبضِ 2ماهِ قبلـــم شده 6 تومن و بابامــ یک جوری شد ! شایــــد دفعه هـــای بد باعث شک اش بشم باید حواسمو جمع کنــــم. جمعه شب مسابقات یورو 2012 آغــــآز میشهــ و منم ذوق پیدا کردم....امیـــدوارم جامِ خوبی بشه .
  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">