:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

18

شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ

وقت و فرصت نبود و نداشتم . امتحان هآ خوب بودن تا اینکه امروزی رو خراب کردم [بهره وری] به نظر می اومد از همه درس هآ بیشتر خوندم ، 3 دور خونده بودم . تا 2 شب .. سر جلسه خوابم می اومد ، از طرفی حالم داشت به هَم میخورد و نمیدونم چرا ! جواب هآ یادم نمی اومد .. بعضی کلمه ها و جواب ها شده بود نقطه کورِ مغزم ! بعد از امتحان هنوز حالم نرمال نبود .. رسیدم خونه یه نبات داغ بعدشم خواب تا ظهر اینا .. دیگه امتحان ندارم تآ یکشنبه هفته یِ آینده و حقوق 2 واحدیِ سخت .. بازیِ والیبال دیشب خیلی خوب بود و 3-0 آمریکآ رو بردیم تویِ آزادی .. تنها مشکلش رعایت نکردن شرط میزبانی بود و ورود بآنوان .. کِ خُب اون چند نفر هم با پاسپورت دیگه ای اومده بودن .. در این مورد که حرف و صحبت زیاد دارم ولی خُب به فحش کاری میکشه و بی خیآل ..

ظهر آشپزخونه بودم .. قلبم به طرز عجیبی تیر کشید . نتونستم کاری کنم . نفهمیدم دیگه قلب بود یا هر چیزی ، ولی همون سَمت بود :| چند ثانیه متوقف شدم اصلا .. جمعه مامان و بابا اینجآ بودن ، بابا دعوا کرد .. حرفایی زد ، عصبی شد .. رفتن زودتر از قبل هآ ، البته بابام بدونِ خدافظی .. در واقع اومد رید تو اعصاب ـمونُ رفت .. روز مزخرفی بود .. سرِ مسائـل کوچیک .. ( انگور ، اون گوشت هآیِ خراب و .. ) من زیاد حساس ـَم رو دعوا ، داد .. 

برنامه ای نیست واسه تابستون ، یه اتاق 4 دیواری .. لپ تاپ .. خواب .. گاهی عصرا تنهایی تا سر کوچه و گاهی بدتر شدنِ احوالِ آدم .. من که میدونم تابستون امسال هم همینطوری خواهد گذشت ! همین موقعست که باید فحش داد به زندگی و همه .. (:

  • Setare

والیبال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">