26 - عصرها
فردا 8 صُبح امتحآن حقوق اَساسی دارم .. دریغ از یه ذره حوصلِه واسِه خوندَن .. از این حالت هآیِ دو دست زیر چونه و زل زدن به لپ تاپ دارم با کمی حالت تهوع ! حدود 6 صفحه مونده تا یه دور خوندن ـَم تموم بشه .. عصرها دلگیرترین قسمتِ زندگیِ منه ! گفتم اگه بخوام خودکشی کنم عَصر این توانایی رو دارم . عصرا ، عصبی ام ، خوابم میاد ، کلافه ام و توانایی فحش دادن دارم . عصرایِ ساکت و دلگیر .. تویِ این موقعیت ِ امتحان و درس دلم میخواد بشینم رویِ قالبم کار کنم .. یا توی وبلاگ هایِ به روز شده بگردم .. هفته ی آینده برنامه یِ مسافرت داریم اگه شُدنی باشه . با اینکه با خانواده واسم جالب نیس اَما حس میکنم به شدت بهش نیاز دارم .. فکر کنم قراره بریم سی سخت .. دلم میخواد کُلی عکس بگیرم و هِی افکت گذاری کنم ! کآش من چند تا بودم .. یکی رو میفرستادم کارهایِ شخصی ، یکی درس واسه نمره ی خوب ، خودم هَم میخوابیدَم :| احتمالا همین کارو میکنم :|
من تازه فهمیدم ویرایشگر ارسال مطالب میتونه پیشرفته بشه :|
اون مارمولک زشتِ گنده یِ دیشب ، پشتِ پنجره خیلی بَد بود ..
- ۹۴/۰۴/۰۶