:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

یهویی

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۴ ب.ظ

وقتی میخوام نگهش دارم . بدون رابطه ی ِ خآص ، بدون فکرای شوم ، بدون اینکه رو من غیرتی داشته باشه . ولی میخوام باشه . حداقل اگه خواستم حاضر باشه بیاد تا جایی همراهم باشه . ولی اون نمیخواد .. زورکی هیچکاری نمیشه کرد . / هفته آخر ترم . خستگی از کوییز و درس

روزآ چطوری میگذرن ؟ با خواب ؟ با تانگو و بیتالک و شبکه های اجتماعی . هی از اینور به اونور .. ی میز و یه لپ تآپ ی موزیک ی ِ لیوان بزرگ قهوه . روشن کردن Tv . برنامه ی فوتبال 120 .. آهنگش .. و فکر میکنم کاش خیلی ـآ تو زندگیم مونده بودن و با رفتاراشون خرابش نمیکردن .

میرفتم دانشگاه . ی پیاده رو نسبتا خلوت و با خودم گفتم بیا تصور کن داری پیاده روی ِ لندن قدم میزنی . زل زدم به پایین و تصور کردم . چیزایی ک دیدم ، دستمآل ، ته سیگار .. آشغال هایِ ریز ریز ! با خودم گفتم فکر میکنی لندن اینطوریه ؟ بی خیآل شو :|

خیلی خوبه ی دوست اینستـآ داشته باشی ک عکسای لندن و بذاره .. با اون اتوبوس ها و باجه های قرمزِ دوست دآشتنی (:

  سختِ .. سخت .. وقتی که پیام هام میزنه Read ، آبی میشه ، منتظرم اَما دوباره میزنه Last seen Today at  .. 

  به من نگو عزیزم ، چون حس ـام ُ میکشم .. (:

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">