مریض
شنبه حرکت کردیم ، و هَمیشه وقتی منتظر یک اتفاق هستم که واسَم خوبه و شوق دارم خَراب میشه !! قبلِ حرکت من گفتم حالت تهوع دارم ، رفتیم شهرک گلستان درمانگاه و دکتر . دارو نوشت . رسیدیم سی سخت ، اونجآ شبش حالم بد شد ، حالت تهوع و لرزش داشتم و نیمه شب رفتیم بیمارستان و سِرُم و قرص و .. گفت مسمومیت غذاییِ .. اسهال و درد و اینا نداشتم . بیشتر حالت تهوع بود و تبدیل شده بودم به لباسشویی |: یکم گشتیم و منم زیاد اُکی نبودم ، یه روز زودتر اومدیم خونه . رفتیم پزشک خانواده ، آزمایش خون و ادرار ، چیز خاصی نشون نمیداد . خونه ی مامان بابا باز حالم بَد شد و بازم بیمارستان و سِرُم .. با این میشد 3 بار که سوراخم کرده بودن . حالت تهوع داشتم و متنفر از هَر غذایی ، جون میکندم تا غذا بخورم یه ذره ! دیگه ترسیدم بیام شیراز بمونم تنها با خواهرم . دیگه قرار شد تا خوبِ خوب بشم بمونم پیش مامان اینا .. نت ندارم اونجا و خیلی بده . اگه نت بود هیچ مشکلی نبود و موندن واسَم راحت تر بود . الان بهترم اما مسلما عادی و مثه قبل نیستم . باید غذاهایِ سبک بخورم . کته ، ماست چکیده ، چایِ زنجبیل ، رطب ، هر چیزی که مفید بوده رو خوردم . اینجا که بیمارستان بودم ، همینطور که مُنتظر بودم بابام بیاد ، ترازو دیدم ، وزن کردم ، 46 اینا بودم ! یه قسمتی هم بابام داشت با یک دکتر صحبت میکرد و شنیدم گفت تا الان حدود 100 تومن خرجش کردم و چنین چیزی ، اون لحظه ناراحت شدم ، کآش اینو نگفته بود ، با اینکه میدونم سَلامتیم واسش مهم تره ولی .. (:
حتی نوشتن اینا و یآدآوریش حالمو بَد میکنه . خلاصِه واسه بهبودی ِ کامل و صَد در صَد مَن دُعآ کنین .. مثل قبل بشم یعنی . زندگیِ نرمال . بابام میگه بریم متخصص داخلی ، ولی شاید لازم نباشه ! نمیدونم خودمم .. نمره هامو با نت گوشی چک میکردم .. 17.25 و 16.5 و 17.75 و 20 و 16 .. این نمره ها هم توضیح داره واسِه خودش ..
وقتی برگشتم نوشته هامو کامل میکنم و همه رو میگم . شاید بعد از عید فطر ..
+ دلم واسه شیراز و خونه و قدم زَدن هام و نت و تخت ـَم و 24 ساعت اینترنت و هَمِه چیز تَنگ شُده ..
+ هی خوبم . هی بدم ..
- ۹۴/۰۴/۱۹