43 - دیشب ..
دیروز عَصر رفتیم میوه خریدیم ، انبه از میوه های مورد علاقم نیست اما خوردَم ! دیشب چرا اینطوری بود .. نتونستم خوب بخوابَم . نفهمیدَم مشکل چی بود . سرد بود گرم بود ، بالش پایین بود ! بی قرار بودم ؟ حتی نمیدونم تهوع داشتم یا طوریم بود . پریشب که خوب خوابیدَم ! خونه مامان بابا شبا راحت حدود 11 میخوابیدَم ! خدایا بَس کُن این وضع ُ .. اگه قراره خوب بشم پس جریانِ دیشب چی بود ؟ استرس گرفتم الان .. بعد دارم فکر میکنم کِ یعنی پیاده روی بده واسَم یا اون انبه ای کِ خوردم ؟ صُبح هم واسه هَمین دیر بیدار شُدَم :| بعدش آب ولرم و لیمو و عسل .. صبحانه .. اما حسِ خوبی ندارم .. مدام میگم طوریت نیست کِ ! بهش فکر نکن دیگه .. تو یکی دو هفته است بهتری .. پس این فکرا چیِ میکنی .. ): انگار فایده نداره :| باید دوام بیارم تا آزمایش بعدی ..
" کلیک "بعد میگِه من کِ Gf ندارم .. مَن از کارای تو سردر نمیارم :| روانی :|
پی نوشت عصر : آرسنآل 2-0 باخت و بازیِ اول ُ خراب کرد .. هووم .. احساس خستگی میکنم ، نمیدونم دوشِ آب گرم وسط تابستون معنیش این نیست کِ غیر طبیعی ام ؟ ((: تنها چیزی کِ میدونم اینه کِ نرمال نیستَم ! میگن لاغر شُدی :| چقدر دلم بیسکوییت ساقه طلایی شکلاتی میخواد با یه لیوان نسکافه ، لَعنتی :| شب ها باید دعا و وِرد بخونم تا شاید خوابِ خوبی داشته باشم . با دم نوشِ بابونه هَم موافقَم .. چقدر امروز اینستآ گردی کردَم ..