51 - بد بود ..
دیشب بَد بود ): بعد از حدود یکی دو هفته ! نمیتونستَم بخوابَم .. تهوع و بی قراری .. مدام بلند میشدم مینشستم ! گفتم شآید خفیفه ، یکم زیره خوردم .. تاثیر نداشت .. گفتم شاید علائم قبل از شدن ِ ! صَبر کردم خوابم ببره تا مجبور نشم قرص بخورم .. دیدم نمیشِه ! یه ذره هم میلرزیدم گاهی .. هوا هم حس کردم سرده .. مجبور شدم دمیترون ( ضد تهوع ) بخورم .. مدام تشنم میشُد و از اونور هِی wc . حالا تصور کن بعدشم دل درد بگیری واسه نفخ ! خلاصِه با بدبختی خوابیدَم .. صُبح خیس عرق بیدار شدم .. ): یکم صبحونه .. نگران ام خیلی .. من شاید دو هفته ای بود قرص نمیخوردَم .. عَصر خواهرم بیآد ، فکری بکنیم ! شاید مجبور بشم به بابا بگم بریم یه متخصص دیگه .. خُب اگه عفونتی چیزی بود ، اسهال و استفراغ یا دل درد داشت ! نداشتم و ندارم مَن ..
دلم میخواد داد بزنم ..
احساس خستگی و ضَعف دارم یکم ..
- ۹۴/۰۶/۰۸