590
رفته بودیم خونمون .. پنج شنبه دور هم بودیم ، ما و خواهَرم و نی نی .. لَبخند میزد ، خمیازه میکشید ، خودشو کِش میداد ذوقش میکردیم .. امروز عصر برگشتیم . همچنـان این یکی خواهرم یکم حالش بده و من خیلی خیلی زیاد نآ آرومـم .. خوابیده ، میگم شام چی ؟ میگه نمیتونم .. یادِ خودم می افتم کِ حالم بد بود البته مالِ من میکشید به سرُم و اینآ .. میگم فردا برو دکتر ، میگه دکترا تشخیص نمیدن .. خُب مالِ منم تشخیص ندادن ولی اغلن قرصی چیزی .. اصلا طاقـت ندارم دیگه .. دوس دارم گریه کنم .. خوشحال بودم کِ من خوب شدم اما حالا خواهرم ، چرا مَریضی از خونمون نمیره بیـرون ؟ :( میشه واسَش دُعآ کنین ؟ اگه آروم نباشم حالِ خودمم بَد میشه .. :( 14 مهر هَم وقتِ دکترمه بآز ..
فردا دانشگاهـ .. دوستم منُ برده تویِ گروه واتس آپ کِ فقط دوستامونن .. کِ چی ؟ کِ هماهنگ باشیم :| من خودمو با کسی هماهنگ نمیکنم :| مگر اینکه یه دونه دوستِ صمیمی باشه ! میگن فردا نرو دانشگاه . ولی من کِ میرم با کسی هَم کاری ندارم .. مغازه دار هم بازه احتمالا ..
چهارشنبه عصر رفتیم پآسآژ ستـاره .. عـآقـآ یه مانتـو انتخآب کردم کوتآه .. مُدل خاصی نداشت . یعنی یه تیکه پآرچه بود فـقَ :| اونوقت 94 تومَن ، دوباره یکی دیگه پسندیدَم اونم کوتـاه و معمولی 90 و خرده ای .. نَ خب واقعا انصـاف نبود ! نَ مدل خاصی داشت و نَ پارچه ی زیادی :| واقعا اونایی کِ وضعشون بدتر از ماست اگه دخترشون مانتو بخواد چقَ اذیت میشن .. ): حالا فرض کن 2 تا دختر هم باشن ! بالاخره یه کوتاه پیدا کردم 78 تومن اینآ .. با اینکه دلم هنوز همون اولی رو میخواست :)) یه جورایی عذاب وجدان دارم از اول تابستـون کِ مریـض شدم بابام همه پولاشو خرج من کرده !
اون روز کِ آزمـایش دادم باز وزن کردم ، 46.5 بودم .. اگه تحملم در مقابل سَرما زیاد بود خیلی خوب میشد ..
وقتایی کِ بعدِ یکی دو روز یکدفعه wifi روشن میکنی و اینطـوری میشه " کلیک " خوبه !
- ۹۴/۰۷/۰۳