:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

599

پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

دیروز کلا کآرهایِ خونه رو انجام دادَم .. آشپزخونه رو تمیز کردم . جآرو کشیدم ، ماکارونی پختم . اتاقمُ تمیز کردم . لباس هآ .. عصر سم پآشی کردن خونه رو . شب خواهرم اینا اومدن خونمـون . خواهرزاده خوشگل تر شده بود .. میگفت الان 55 روزشه ! چقدر هم گریـه کرد ، دل درد داشت طفلی :( لپآشو دلم میخواست بگیرم بکشم :| گآز ، دندون اینآ :| دو سه روز پیش بالاخره بعد از 3 ماه و اینآ ، چیپس خریدَم .. امروزم دوباره .. باز معتاد نشم فقَ :|  یه دوستی داشتم تآنگو .. دوست کِ نَ ! یه ادد لیست فقط ! روزآیِ اول دانشگاه حدس زدم خودشه ، دیروز پریروز ازش پرسیدَم گفت خودمم . ازم خواست ساعت کلاسآمُ بهش بگم .. اینکارو نکردم . غیر قابل اعتماد !

امروز تآریخ و انقلاب داشتیم . انقلاب جلسه اولش بود . یه آقایِ زشتِ ریشی :| ازش معلوم بود دَهآتیِ .. نمیدونم ! از این استآدا کِ فکر میکنه درس عمومی خیلی چیز مُهمیِ .. گفت نمره نمیدَم فله ای ! گفت جلسه ی ِ بعدی باید از درسِ قبل کنفرانس بدین ! بعد از من کلاس نیاین ! هر جلسه کتآب داشته باشین .. ! یکی از بچه پرسید اُفتاده هَم داشتین ! استـاد گفت : بهتره بگی قبولی هم داشتین .. سرکلاسش به زور نشسته بودم ، داشت در مورد تزکیه و خـدا میگفت :| آخِ چه ربطش به انقلاب :| حالا بماند کِ من اصن نوشته بودم تسکیه :))) داشتم از حرص میترکیدَم :| عصبی ، نآراحت .. گفتم میرم آموزش عوضش میکنم ، ولی  10 روز از حذف و اضافه گذشته بود قبول نمیکردن کِ ! گفتم حذف اضطراری ـش میکنم .  ترم آخری ! بعد معرفی به استاد میگیرمش .. تو این فکرا بودم و داشتم با چت همینآ رو به " اَ " میگفتم ! فحش میدادَم تو دلم .. :| رفتم آموزش ، یه دختر دیگه هَم میخواست عوضش کنه ! شنیدَم کِ به صورت جدی بهش گفتن کِه حذف و اضافه تموم شده و نمیشه . هنوز ایستاده بودیم ، تلفن آموزش زنگ خورد . دختره میگفت عوض نمیکنن ! ول کرد رفت . صبر و حوصله کردم تا تلفنش تموم شد عصبانیش کرده بودن . گفتم میخوام درس انقلاب و عوض کنم ! گفت شماره دانشجویی ـت .. من : 0__o ! شُمارمُ سریع گفتم .. گفتم میخوام با یکی دیگه بگیـرم هرکسی به غیر از فلانی .. واسم گذاشت سه شنبه اون یکی ساختمون ! اینقدر خوشحال شدم کِ حد نداشت .. اصَن باورم نشُد کِ به اون گفت نمیشه ، اما واسه من انجام داد :شکلکِ عینک دودی و مغرور ! مگه میشه ؟ مگه داریم؟! اینا همون عوامل غیرقابل کنترل و محیطیِ که همیشه میگم تحت کنتـرل من نیست ـآ .. و همیشه گند میزنه به زندگیم .. اینبار خوب از آب در اومَد .. دیگه فقط چهارشنبه هآ تعطیل ـَم ..

جزوه پآکنویس کردن دوس دارم .. این ترم هَم یه درس داریم کِ چک نویس و پاکنویس میخواد .

عکسمُ دادم بهش .. میگه خیلی فنچی :| بهت میآد 14 سالت باشه :||||||| من : عآقا 18 خیرشو ببینی :|||

گفتم واسم بلال و انآر بیارن ، ولی جمعه 40 ـُم پسرعمومِه ، بابام نمیتونه بیآد گمونم :| من بلال میخوام خُ :(

استاد کتآبِ اندیشه 2 معرفی کرده تهیه کردم ، انوقت جلسه بعد میگه این کتاب جدیدُ تهیه کنید ، آموزش اینُ گفته ! استاد ببخشید کرم داری :| ؟

صُبح سَرد بود یعنی ؟ :O آستین مانتوم بالا بود ، دستم دون دون شد از سرما :| بقیه رو میدیدم همه عآدی بودن :|

پی نوشت : مغازه دار دیدمش ، اینبار پیراهنِ صورتی ـشُ پوشیده بود . پیاده رو ایستاده بود .

  • Setare

نظرات  (۱۲)

بچهِ طفلی :-(
پسرا قابل اعتماد نیستن . درسته ! این شامِل خودَم هم میشه 
دختره بی چاره ! :-(
همه استاد ها کِرم دارن ، از نوعِ انگَلِش :دی
اینجا هم سرد بود ، بارون هم اومد :-)
پاسخ:
):
آرهـ ..
بـارون ;x کآش اینجام بیآد زودتر ..
کم کم بنویس... یهو آدم مواجه میشه با یه مقاله کامل که توی یک پست نوشتیش... من اگر میخواستم انقدر بخونم که الان پرفسور شده بودم... نه اینکه لیسانسو نصفه ول کنم برم خدمت... :)
پاسخ:
1 - من برای کسی نمینویسم .. پس توجهی ندارم کمِه زیاده ..
2 - مجبور نیستین بخونین  ..
:)
بیشین بینیم باو.... من میخوام بخونم.... مختصر بینیویس بینیم... دِهه... :)
پاسخ:
نمیشه همینِ کِ هس .. 
ماجده له هستم :|
امشب اینجا سیل بارید جات خالی. هرچند باعث شد برنامه ها نصفه بمونه :-\
این بار دومه سر انتخاب واحد خوش شانسیا. نکنه مسیول اموزش از تو خوشش اومده :)) :|
در این ثانیه غمگینم :( میدونی دیگه جوابش "چرا" نیست. "بغل" ه
پاسخ:
اِی قربونت برم من :*
سیل خوب نیس .. :/
بار دوم چرا ؟ اوله D: ..  نَ بابا ((:
بیآ بغل محکم :بوس

+ مرسی کِ همیشه میخونی منُ ;x
بوس بووس
دفه قبلی یه دونه خالی داشت برداشتی، همین درس انقلاب بوود؟
خواهش دارم :***
پاسخ:
آهآ اون اره ((:  اصن یادم نبود ((: ولی اون دیگه سیستم بودا  ..
:**
کارت مغازه شو بگیر... بگو معرفی نامه مو قراره امشب ایمیل کنن پرینتشو ببرم بدم مسئول آموزش، از رو ایمیلش بهش نامه اینترنتی بفرست... شاید اونم متوجه تو شده باشه...
پاسخ:
کآرت پرده سَرا به چه دردم میخوره ((:
یعنی چی ؟ نفهمیدَم .. آموزش ؟؟
خُب آره ..
اوه اوه فکر کردم خدمات کامپیوتریه... پرده سرا پول در نمیاره که... تا آخر عمر باید نون خشک بخوریا... :))
پاسخ:
نَ !
چِ ربطی داشت ؟ (:
رشته ت چیه تو دانشگاه؟ چی میخونی؟
پاسخ:
:-؟
مُدیریت ..
یه روز که بیکاره... چندتا سوال مدیریتی طرح کن برو دم مغازه ش... کله رو بنداز پائین برو تو که اونم بیاد تو... بعدش بگو خسته نباشید یه تحقیق دانشگاهی هست اگر وقت داشته باشید چندتا سوال راجع به مدیریت داشتم... تو بخون اون جواب بده.... بذار صداتم بشنوه... آخرش بگو ممنونم و یه کارت مغازه شم بگیر و بگو استاد کارت مغازه هارم خواسته که مطمئن بشه از خودمون ننوشتیم... اگر شماره موبایلش توش بود که هیچ، نبود بگو شماره موبایلتونو بفرمائید... سریع خودکار در بیار و آماده نوشتن بشو...
پاسخ:
استغفرلا ((: روم سفید این اداعآ واسِه چی آخِه ((: بعدم خنگ کِ نیست میفهمه زودی ..
نَ نمیخواد ..
بفهمه... چیه مگه... بالاخره که باید یه حرکتی بزنی...
پاسخ:
نَ چرا حرکتی بزنم ؟ همینجوری خوبه ..
بعدشم اونی کِ باس پیش قدم بشه اونِ نَ من !!
پس تا دکترا بخون دیگه... شاید پیش قدم شد... :)
پاسخ:
دانشگاهمون نداره ((:
هاها :)))
خدایا خودت یه معجزه ای بکن....
پاسخ:
:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">