:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

609

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۲۹ ب.ظ

پنج شنبه هفته یِ پیش رفتم تآ سینما سعدی ، قدم زدَم .

وارد مغازه سوپری شدم . اون کِ خوبه نَ ! اون یکی .. فروشنده بود و یه آقایِ جوون .. پسر ! سالادالویه برداشتم مجبور بودم خم شم :| جدی بودم .. مقنعم هم رفته بود عقب کلا ..  اومدم بیرون رفتم اونور خیآبون دیدم آقا جوونه اومد .. ببخشید خانم .. ( فکر کردم سوالی ، آدرسی چیزی میخواد ، 1 ثانیه ایستادم ک گوش کنم ) میشه وقتتونُ بگیرم ( همچین چیزی ) رد شدم گفتم نَ .. - میخواستم اگه میشه شمارم ُ بدم بهتون .. ( یِ چی دستش بود ) - نَ . مزاحم نشید . - قصدم مزاحمت نیست .. و .. - بفرمایین .. ( حالت جدی ) یعنی بفرمایین مزاحم نشین ! شآنس مآ هَم اینـآ میـآن جلمـون سَبـز میشـن ..

شب اولین بارون پاییزی زد .. پُر بودم از حس اما دریغ از پنجره ، بالکن و .. داشتم میترکیدَم . نمیشد روز بآرون می اومد .. بازم مرسی ولی . چه شبی اومدآ .. فرداش تآسوعآ ..

تآسوعا ، عاشورا رفتیم خونه ! اول از هَمه رفتیم جوجه ـمون رو ببینیم ، خواهر زادمُ میگم ! جدیدا میگه اَقو اَقو ((: ذوقشو میکنیم .. عصر هم اومدیم ، بابام بلال میپخت ! اینقدر خوردم داشتم میترکیدَم .. چقَ دوس دارم آخِ .. ! عآشورا هم خونه عَمه دعوت بودیم ! آدمآیِ نآآشنـآ ! عمه و دخترهآش کِ حتی قیآفـ ه هآشون ـَم یآدَم نبـود . شب هم دوباره دعوتمـون کردن ..

یکشنبـ ه صُبـح اومدیـم ، بعـد بآ بآبآم رفتیـم کتآب انقلاب بخریـم از دهنـآدی ، دست دوُم . واسِـه دوستـمم گرفتـم .. بعد رفتیـم لوازم خآنگی LG .. مآشیـن لبآسشـویـی قیمـت کردیـم . بعد منُ تآ سر کوچه باشگاه رسوند و ایروبیک داشتیم ، حرکتِ L ! سختِ اولش ! امروز بابام بآ لبآسشویی اومد . بالاخره لبآسشویی دار شدیـم :| :) تا عصر کلاس داشتم .. دوشنبه ها از این بعد باید برم تا جآیی ، بعد خواهرم بیآد بریم جآیی کِ میخواد .. بعدم حدود 8:30 برسیم خونـ ه ! اینجوری مغآزه دارُ نمیبینم ! :( اما این روزا تنهآ چیزی کِ دارم همین مغآزه دارِ .. هر چند به یِ نگاه خلاصـ ه میشهـ .. اما هیچی و هیچکـس واسَم نمونـده ): اول از مغازه دار رد میشم ، بعد میرم اونور خیآبون و برمیگردم مسیرو . زیآد فرقی ندارهـ .. بالاخره بایـد برم اونور خیـابون ..

از صُبح واسه این " کلیک " حالم اصَن خوب نیست .. دلَم میخوآست سرکلاس بزنم زیرِ گریه .. میدونی چیِ ؟ آخِ لعنتیآ شُما کِ میخواین برین با یکی دیگه ، واسِه چی اولاش میگین نَ ، من فقط از تو خوشم میآد . اخلاقت و ..  هِی بهت گفتم سیگار کم بکش .. بعد گفتی به خاطر یه نفر دیگه سیگار کم میکشم .. چون تو last seen نداری منم ندارم . ایشالا طرفـ ولت کنِ داغون بشی دوباره .. از ته دل همینُ میخوام ، چراشو نمیدونم (:

  گریه هآم زیاد شدن .. حالِ روحیم بده ، دارم از تنهایی میمیرم ، نابود میشم .. کآش مُرده به دنیآ اومده بودم ..

  به وحیـد شکلک داده بودم ـآ ! پیآم داد سلام خوبی ؟ در حد 5-6 تا pm رد و بدل شد .. بعدَم گفت اُکی و تمام شُد ! :(

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">