613
سَرکلاس اندیشـ ه بودیم ، پسر تانگویی از کلاس بغلی ما اومد بیرون ، رست داشتن ، نگاه کرد کلاسمونُ منُ دید گمونـم . دو بار اینطوری شد . اما دیگه لاین پیام نداد چیزی بگه . میدونم چون باش دوست نشدم کاری بهم نداره فعلا . سیاست های ِ پولی مالی ایندفعـ ه طولانی شد .با سِکشن بَعدی یکی شُده بودیم ، کلاس تا ته پُر .. من و دوستمم ته ِ کلاس .. اینقدر خندیدیـم . پسَره رفته بود پـایِ تخته ، اصفهانی هم هس ، صداش زدن بلند میگه بَـره :)) همش مسخره بازی در می آوردن ، می خندیدیـم . استاد به مَن و دوستم گفت یکیتون بیاین جلوتر جآ هس . دوستم کِ نمینوشت هیچی ، منم گفتم نَ استآد ، نَ ، میبینم هَمینجآ . دوستمم میگفت بدونِ من غریبگی میکنه اونجا ، بقیه هم میخندیـدن :| کاش اینآ همکلاسیِ ما بودَن :( اصَن هَم ترمی هایِ ما باحال نیستن .. :(
شب باید میرفتم تآ سینمآ سعدی . اول کِ تو کوچه دانشگاه اذیتم کردن :/ تاریک بود کوچه . یه ماشین تو کوچه میخواست رَد بشه . کنارش رد شدم . فکر کردم کسی کِ نشسته جلو خانمه . ولی پسَر بـود . یهو داد زد مثِ انسان های اولیه کِ بترسم ، کصافط پریـدم بالا .. بعدَم خوششون اومد هر هر هر مثِ شیطان خندیدن ، تا یِ مدت صدا خندشون می اومد . بدبخت هایِ عُقـده ای ، سرگرمیتون اینه ؟ اعصآبم خُرد شد ، گفتم دیگه از تو کوچه رَد نمیشم اصَن ): مغازه دار هم ندیدمش . بعدش تا سینمآ سعدی ، همش دچآر وحشت بودم . همش نگاه هآیِ بد . یه پسر از کنارم رد میشد تپش قلب میگرفتم . قیافه هاشون هم ترسناک بود به نظرم . پایین شهر ، شلوغ هم بودآآ .. عمدا از کنار آدم رد میشدن .. بچه مدرسه ای هآ ( بـزرگم بودن ، شاید دبیرستان اینا ) یهو می اومـدن جلوم ، ذوق میکردن هاهاها .. یکیشون جلومُ سَد کرد به زور رَد شدم . دو بار بهم گفتن کوچولـو .. دلم میخواست گریه کنم ـآ .. اگه آمریکا بود و اسلحه داشتم قسم میخورم به جُرم مزاحمت میکشتمشون :) به خواهرم گفتم من دیگه نمیام ، اگه میخوای خودت بیـآ دنبالـم . کوچولـو هَفت جدُ آبادتِ .. ایشالا برین زیر تریلی سقط بشین ، بچه یِ مدرسه ای ِ عقب افتاده ، آخه من همسنِ توام مگه (:
یِ مُشت بی شعورِ بدونِ تمدن دور هم تشکیل جامعه دادن . مثِ انسان هایِ اولیه ، وحشی ؛ دختر ندیده ، جوگیر ، اینقدر آدم بدبخت و فلاکت بار آخه ؟؟! پسر باس اینقدر مفلوک باشه ؟؟
حدودایِ 8 رسیدیم خونـه ؛ تا 1 ساعت درگیرِ کشتن عنکبوت بودیم :)) هَمچین شجاع هم نیستیم کِ :))
مُحمد بهتر شد رفتآراش . میگفت اعصآب نداشتهـ . امتحان داشته . اتفاقا گفت دیشب چت بود تو ؟ برعکس شده والا :| جزوه سیاست هایِ پولی مآلی ـم جر خورد :( باس از اول همشُ بنویسم . حالا کجا و اینآ موندم توش . سررسید به اون خوبی :(
خستم . فردا ساختمونِ معماری ـآم . یِ جوریِ . پسَراشم خوبن اما خُ به ما چه ، فرقی به حالمون نمیکنه کِ . 4 سال درس خوندیم ، هیچوقـت فرقی نداشـت :(
- ۹۴/۰۸/۱۱