:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

619

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ب.ظ

جُمعه بابا اومد ، مامان نیومد . خوراکی و بلال و کلم پلو و پآپ کورن و چیزایِ دیگهـ .. چآیی خوردیم . عطسه 1 دیدیم . آخراش منُ بابا تنها شُدیم . گفت pc رو ریکاوری کرده و خلاصه گندِ یِ چی در اومد ، منم رو خودم نیآوردم کِ ! .. دُروغ گفتم :) بعدشم در به در دنبال نرم افزار بودم کِ خدایی نکرده لپ تاپ ـَم ُ کسی نتونه ریکاوری کنهـ . خلاصه یه کارایی کردم . نمیدونم چقدر تاثیـر داشـت .. :| شب خواهرم و خواهرزاده اومدَن .. شام با هَم خوردیم . خواهرم میگفت تو مگِه دوستش نداری ؟ :| خُب من راستش ابراز احساسات نمیکنم .. چِ وقتی گوشیم ُ زدن ؛ چِ وقتی باز گوشی خریدم ، چِ وقتی خواهرم اردواج کرد ، یا چیزای ِ دیگه .. اما خُب موقعِ تنهایی ـام واسه پآشایی و اینآ ابراز احساسات داشتم .. یا واسه فوتبال و اینآ دارم .. بزرگتر شده بود . نگهش میداشتیم رو پآش درجآ میزد ، فعال بود کلا ..

امروز دوستم کِ مثل من تا حالا ارائه نداده و نمیخواست ارائه بده ، ارائه داشت . نفر اول رفت .. نمیتونست از روش بخونه ، استرس داشت :/ گفت استاد نمیتونم اومد نشست ! بعد از اون دو نفر کِ ارائه دادن رفت بالاخره .. ناقص میخوند ، میخواست زود سرِ هم بیاره تموم بشه ! یِ جا اومد بگه انبارداری ، گفت بآرداری .. =)) زدیم زیر خنده ، خودشم خندید :)) هفته یِ دیگه شنبه نوبتِ منه .. سوتی ندم فقط .. همین دوستم یِ پالتو قرمز کوتاه پوشیده بود .. دقیقا همونی کِ دوس دارم .. داشتم از حَسودی میترکیدَم .. حسودی کِ نَ غبطه .. چِ خوشتیپ ! من یِ دو سالی هس دلم میخواد .. ولی کسی برام نمیخره یعنی میگن نَ .. کآش هم اعتماد به نفس داشتم ، هَم شغل بود تا واسه این چیزا التمآس خانواده نمیکردم .. کِ خُب دیگه واسِه یِ پالتو التمآس نمیکنم ، بی خیالش .. بذار تو دلم بمونهـ .. مثِ خیلی چیزآ ): لعنت به پول ..

بابام گفت واسَت چتر قرمز خریدم ، یه جآش مُشکل داشت پَس دادم ، گفته دوباره میاریم .. چِ به پالتویِ قرمز میاد نَ ؟ (: هِه .. ! میگن تویِ دانشگاه ، پنج شنبه یِ دختری بآ قرص خودکشی کرده ، میگفتن با ترامادول .. منم میخوام بهش بپیوندَم .. دیگه حالم از همه چیز بهم میخوره ..

تو راه پسره گفت قشنگِ .. اون یکی گفت 16 سالشه :| میخواستم بزنم تو گوشش .. بگم عمت 16 سالشه :) بعدم یِ پراید اومد هی گفت میخوای برسونمت و اینآ .. آره تو هَم کِ لابد میرسونی اما ناکجآ آباد :|

  کآش میشُد دُزدی کرد .. کآش میشُد مُرد ، کآش .. حالِ روحیم از هَمه لحآظ بده ..

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">