:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

620

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ب.ظ

معمولی بود اِمروز .. بعدازظهر کلاس داشتم . بعدش هَم با خواهرم رفتیم جآیی . اومد دانشگاه دنبالم . اما دیگه ساعتشُ تغییر داد ، دیگه از هفته یِ بعدی لازم نیس بآهآش برم .. گلوم یِ جوری ِ .. احتمال میدَم سرما خوردَم . شیرِ محلی داغ خوردم . بعد هم یکم زنجبیل .. یادم باشه قرص بگیرم لازم میشه .. این ترم آخر رویِ مغازه دار حساب کرده بودم اما دیگه هیچی مثِ قبل نیست و این موضوع نآراحتم کرده .. ):

حسآم گاهی میحرفیم .. سَعید ، همون 206 دارِ .. کم ! به قولِ خودش اوضآعِ کار زیآد خوب نیست .. اما خُب زیآد تحویل نمیگیره .. میگن هرچی کمتر در دسترس باشی خواستنی تری اما خُب من اوضاع ـَم طوری ِ کِ همیشه آنلاین ـَم .. :/ 2-3 تا هم هستن بیتالکـ ..

هوا سَرد شده .. امروز با 3-4 نفر تو حیاط بودیم .. با یِ آقا ( آقای ن ) .. خانمِ داشت میگفت من هردفعه نگاه میکنم ببینم چِ لاکی زده .. قشنگن و داشت تعریف میکرد ازشون .. اون یکی گفت خیلی دُختر آرومی ِ ، دختر خوبی ِ .. اون یکی گفت باشخصیت ِ .. آقاءِ تایید میکرد .. منم تشکر کردم ! بحثِ شوخی شُد ، میگفتن به این ( آقا ) نزدیک نشو آدمُ خراب میکنه ، مآ هَم با شخصیت بودیم :)) از این صحبتآ شُد ..

  برم تو تختَم .. شب بخیر ..

پی نوشت : حآلَم بده فق‌َ واتس آپ فعال ):

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">