:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

625

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ

تربیت بدنی 2 مزخرفــ بود . استآد حرکآت ترکیبی تو ذهنش نبود . گفت هر گروهی بسازه برایِ خودش . خیلی بی معنی شده بود . هماهنگ هَم نبودیـم .. میخواستم یکم ایستگاه بشینم اما ظهر بود . گرسنه ـَم شده بود . یکم قدم زدم . اَسِتون خریدم اومَدم خونـ ه .

حسآم گفت فردا میره .. گفت قول میدی نیستم سمتِ پسَر نَری ؟ گریه نکنی ؟ منم کلا آدم حرفــ گوش کُنی نیستم . فقَ گریه رو گفتم سَعی میکنم ( مثلا ) !

چند روزی هَست یِ پسره اومده تویِ تلگرامَم . weed میکشهـ و این چیزآ .. واسه منم توضیح داد ، خودم خواستم . خیلی خُلِ .. اون شب سرکلاس بودم تلگرام پیام داد .. من میمیرَم :))  بیآ لاین بحرفیم . فازم بدِ .. منفیِ .. اما خب نمیخواستم و نمیشُد .PM  دادیم همونجآ ، الان زنـدسـت دیگهـ :)) فازش مُثبت و اُکی شُد ! میگفت اگِ فازت منفی بشهـ .. فکر و مغـزت داغون میشه .. موقعی کِ بالا بود میگفت تو مُهره یِ مار داری ، ازت خوشم میآد :| یآ خُـدا :| :)) میگفت اولین باری کِ تست کرد .. گرسنه شده بود . بهش پول دادن چیزی بخوره .. تو توهم بود ! فکر میکرد توهُمِ همه چیز . واسه امتحان پولُ پاره کرد :)))

  فردا درسِ سیاست پولی مآلی تمریـن داریم .. نَ حوصلـ ه دارم حل کنم نَ بخونَم .. :| درسِ مُزخرفــ ..

  امشب با سعید 206 در حدِ چندتا PM حرفیدیم .. گفتم خودت محل نمیذاری قبول نکرد . معلوم نیس فازش چی ِ .. یا چی میخواد :/

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">