629
این دو سه روزی کِ خونـ ه بودیم . خواهرزاده اینآ می اومدن اونجآ ، یِ شبش هم دخترخاله ، خاله ، دایی ، مامان بزرگ اینآ بودن و یِ 100 ت پیتزا :| .. جوجه ـمون الان 4 ماهشـ ه ! خیلی ناز داره ، میخواد بخوابِ اول کُلی گریه .. من نمیفهمم بچه واسِ خواب چرا گریـ ه میکنـ ه .. خُب خوابت میاد بخواب عزیزم :| هَر وقت چشمِش می افتـ ه به مَن یهـو اینجوری O_O بهم خیـره میشه ! میگن تو موجـودِ عجیب غریبی واسَش ! یِ بار بغلش کردم یکم . وقتی میخنده خیلی جیگر میشـ ه .. خونمون ناراحتی هَم پیش اومد واسم ، از کارام ایراد میگرفتن . اینکه بابا نیومد پالتو رو بخریم و این صحبت هآ ..
امروز صُبح تربیت بدنی داشتم اما قرار شده بود هیچکس نیآد ، خُب منم نرفتم ، مهم هَم نیست تشکیل شد یا نَ ، میشد اولین غیبت ـَم ! تصمیم داشتم برم بیرون جایِ کلاس .. تو ذهنم بود شآید میلاد بیآد ، یا دوستی چیزی .. اما خبری نبود .. منم نشد برم بیرون تا 1 ظهر تو تختم موندَم !! اوضآعِ خوبی نبود ..
پسره کِ weed میکشید بهش میگم روحی .. خیلی نزدیک شدیم به هم و این منُ اذیت میکنه . بحثمون میشه .. مثلِ امروز ، عصبی شده بودیم . اصرار میکنه باهآش بمونم و من دوستیِ خاص رو رَد میکنم . گفت وسوسه ـَت کنم 206 ؟ سیستم ؟ کرانچی ؟ بعدش vioce میفرستآد تلگرام چقدر گریه میکرد :( میگفت واسه اینکه ثابت کنم دوستت دارم رگِ کدوم دستمُ بزنم ؟ کدوم دست ! :||| گریه میکرد و میگفت : " تو هم اومدی رو مُشکلاتم ، نَ کِ تو مشکل باشی ، نبودنت واسم شده مُشکل ، میفهمی اینو ؟ "
خیلی رویِ دوست داشتنش اصـرار داره و من از اینجور آدم هآ یِ حسِ ترسی دارم . نه میشه قبولش کرد و نه میشه ناراحتش کرد ! حسآم بیآ دیگه .. کو تا 30 dec . بیا یکم از حسِ بلاتکلیفی هآیِ خودم در بیآم .
از طرفی سعید 206 ، عکس ماشینشُ و اینآ رو گذاشت اینستآگرام ، این بشر تواناییِ خاصی تویِ حرص دادنِ من داره ! با اینکه یِ جورایی بهش بای دادم اما اینکه محلم نذاشت آتیشم زدآا میخواستم باهاش اُکی بشم نشد .. دوس ندارم آویزون باشم .
مودم ـَم هِی خاموش روشن میشه ، دقت که کردم دیدم لپ تاپ ُ کِ میذارم کنارش اینجوریِ .. چِش شده یهو یکی بگه به من :( یهویی اینجوری شُدآاا .. روانی شدم دیگِ ..
گوشیم زده فردا و پس فردا بارونی .. کآش زیآد سَرد نشه لذت ببریم ازش ..
آهنگ ِ مرتضی پآشآیی - عشقِ من " کلیک "
- ۹۴/۰۹/۲۳