636
داره بآرون میآد .. دلم میخواد بدونِ چتر ، کلاه ، لباسِ گرم برم خیس بشم .. حیف کِ شبِ .
دوشنبه سرکلاس بودم .. بعد از کلاس قرار بود روحی بیآد .. تلگرام پیام داد نمیتونم بیام با عذرخواهی و این چیزآ .. گفت یکی از فامیلاشون فوت کرده .. میره شهرستآن 1 هفته ای .. حالم گرفته شد . منم گفتم میرم قدم زنی .. گفت تنها ؟ گفتم شآید ! شروع کرد کِ بگو جونِ من تنها میری :| و زودم میری خونه و .. اینجوری پشتِ فرمون همش فکر تو ـَم و باید سیگار بکشم و قرص بخورم :| حسام هم مریض بود گفت : وگرنه می اومدم قدم بزنیم .. استآد هم 20 تآ سوال با جواب داد گفت همین ـآ رو بخونین ..
بعد دوباره بحث و دعوا شد سرِ آزادی ، ادد لیستا ، حسم میگفت تو همین روزآ رابطمون و دوست داشتنش تموم میشه .. حالم خوش نبود . وقتی تویِ بحث اینُ " کلیک " گفت دلم کباب شد اصن . اما خُب گفتم من اگه هم تورو بخوام هم اددلیستآ باید کی رو ببینم ؟ حرف میزدیم . تا اینکه روحی کوتاه اومد گفت بهت آزادی میدم اما شرط گذاشت .. گفت سالی 2 بار با اددلیستات میتونی بری بیرون اما اصن نمیخوام بدونم کجا رفتی و چیکار کردین .. نباید بهت دست بزنه ، ابراز احساسآت کنـ ه ! فقط دور تو خیآبون . کافی شاپ و از این کوفتیـآ ممنوع ! نمیخوام نیگآ تو چشآیِ یآرو کنی .. من : غذا میتونیـم بریم بخوریم :/ اون : اگه غـذا خوب باشه آره ، گرونم باشه کِ از کون بسوزه یآرو ، ولی ارزون مَرزون نَ .. :)) با اینکه اینآ حقم بود اما قبول کردم ، خُب چون همیشه هم تآ همین حد بودم .. بعد اسکرین شآت گرفت تآ بمونه .. " کلیک " " کلیک " . قرار شد وقتی برگشت بریم بام .. کآش بآرون هم بزنه اون روز ..
حسام حالش خوب نیس . میخواست خودکشی کنِ .. میگفت جونش واسش ارزش نداره .. " کلیک " . امشب بهش گفتم اون کِ جونتُ نجآت داده راضی نیست به این کارت ، گفت من ـَم راضی نبودم اون جونمُ نجآت بده و گفتم : دوسِت داشته کِ اینکارو کرده تو هم بـودی همین کارو میکردی واسش - آره صد در صد میکردم .. - بعد حاضر بودی اونم خودکشی کنه ؟ - نَ ! - اونم راضی نیست ، مطمئنم .. - اینجوری قبول نیست :(
خواهرزادم اینآ اینجآ بودن . همه خوابن الان ، فردا میرم خونمون به امید غذاهایِ خوب .. شآید از هفته یِ جدید یکم درس بخونم . اما در حدِ شآید و ممکنِ ..
امان از این آهنگ هآیِ چآوشی کِ واسه شهرزاد خونـده .. کلیک "
" کلیک " :) / شب بخیر .
- ۹۴/۱۰/۱۰