:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

645

جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۵۸ ق.ظ

هَمیشه اَز آخرهایِ هَفته بدَم میآد . یِ جورِ خاصی دلگیـره . هوا رسیده بود به - 4 . صُبح هآ تا لنگِ ظهر تویِ تختم . چایی و نسکافه واسه خودم دَم میکنم . تنهایی ..  زمستونِ بدونِ بارون خشک و غمگینِ . دانشگاه کِ تموم شُده جُز حس هآیِ بَد حسی ندارم . چقدر این روزا بد میگذره . از همون هفته یِ کذایی کِ خواهرم بهم گیر داد تا الان . خیلی فشار روحی رو مَن بود و هَست . از خانواده تآ رابطه هآم و روحی و حسآم . رفتن ِ حسام ، دعواهآم با روحی . تنهایی هآم . حس میکنم تنها افتادم یِ گوشه یِ این دُنیا . با یِ آینده یِ مبهم . پر از ترس و تشویش . دل ـَم آشوب . هَر روز ترس از اینکه بابام بگه بَرگرد . ترس اینکه خواهَرم بگه بروو .. مثِ مستاجری کِ هر لَحظه مُمکنه صاحب خونه بیرونش کنِ . اون بمونه و دَر به دَری و ی ِ شکست .. فکرِ خونه نشینی کنار پدر و مادر عذابم میده :(

کآش بهمن آغازِ دانشگآه یا یِ ترم دیگه بود دوباره .. آخه چطور میتونم با خاطراتِ دانشگاه کنار بیام . یادمه مدرسه هم کِ تموم شُد هر روز و هَر شب گریه میکردم . هنوزم گآهی یِ چیزایی یآدم میآد دلم میگیره . چطور ماه ها رو تویِ بیکاری بگذرونم . احساسِ پوچی میکنم . بی هدف .. حالِ روحیم خوب نیست .

روحی هم کِ مُشکل داریم با هَم . هِی کات هِی صُحبت ، هِی ازم قول میخواد کِ تو مالِ مَنی  .. دل ـَم واسه حسام تنگ میشه گآهی . تلگرام last seen ندارم . گاهی دُرستش میکنم کِ فقط last seen اونُ چک کنم . و بعد دوباره مثِ قبل .. اما خُب کمرنگ تر شده واسَم . روحی ازم قول گرفت به اددلیستام نگم گریه میکنم کِ فکر نکنن کسیُ ندارم . نمیدونم بزنم زیر قولم .. آخِ به زور ازم قول گرفته . مُرده شورشُ ببرن .. یِ BF میخواستم گند از آب در اومد . حالم از مردایِ غیرتی به هم میخوره هَمیشه ..

تاریخِ اسلام شُدم 14 . اُمیدمُ از دست دادم . مُعدل کل ـَم نمیشه 17 ! اعتراض گذاشتم .

اون - حالم بده ، ترس دارم  ، استرس دارم ، دلشوره دارم ، دلم یِ جوریِ ، عصبی ـَم .. [نمیگفت چی شده ] مَن - به چیزی فکر میکردی ؟ اون - آره .. - به چی ؟ - به تـو !

بعد روزایِ گذشته رو مُرور میکردیم . گفتم اون روز صُبح بهترین روز بود . [همون روزِ بارونی کِ حسام شبش بار اول دلمُ شکوند و گفت تنهآت میذارم ] . به نظرم هردومون آروم بودیم . موزیک میخوند گآهی . بآرون میزد . ولی از نظر اون ، روزی کِ رفتیم پآرک بهتر بوده . میگه اون روز داد نزدم اصَن و اون لحظه کِ کنارت داشتم چآیی میخوردم ُ با هَم فلافل خوردیم بهترین لحظه بود . کآش همیشه وقتی میای پیشم گرسنه باشی با هَم غذا بخوریم :) . راستی میگفت اون طرف هآ کِ رفتیم بالا چمران . نمیدونم فلان جآش دوربین داره ! شانس آوردیم  :|||

  این 206 " کلیک " با این آهنگِ سیروان " کلیک " .. ستِ خوبی ِ .. 

  تا الان مَن و روحی داشتیم چت میکردیم .. معلوم نیس تآ کِی .. خواب ـَم نمیآد . قلبمم کِ ..

  • Setare

نظرات  (۳)

  • عرفـــــ ـــان
  • عجب ماشینی :دی
    پاسخ:
    yes ..
    چت های شبانه.. یه حال خاصی داره.
    چه برزخی شده برات این روزا.
    خوب میشه.
    هیچ چیز نشدنی نیست.

    پاسخ:
    اوهوم ..
    واقعا برزخ ِ :(
    ایشالا .. :**
    تبریز تا 13- رسیده .
    عکس ماشین رو سیو کردم وقتی 206 خریدم مث اون کنم ولی رنگ سفید .
    آهنگ هَم که حرف نداشت.
    پاسخ:
    تحملش سختِ . اَ سَرما بدَم میآد -__-
    206 سفید دوس ندارم :/
    اوهوم !

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">