652
دیـروز صُبـح وقتِ مشآوره داشتم . آخریـن مآهِ سال ، هَوا خوب شُده . گرمـآیِ آفتاب ، چقَدر دوس دارم این آب و هوا رو . اَز شر سَرما راحـت شدیـم :) رفتم پیش خواهَـرم پـول بگیرم . ترسیـدم بهم گیـر بـدَن با مانتـو کوتاه و مو و رژ و اینـا . مونـدم دم در تآ خودش بیآد . رسیـدم ، وارد آسآنسور شدم یِ اقا تـو بود ، ترسیده بودم :| نوبتم کِ شُد راجع به اینکه چه اتفاقایی افتاده صُحبت کردم ، مُنتفی شدنِ دانشگاه . رابطه ها ، کار ، قرار شُد رویِ اعتماد به نفس ـَم کار کنیم . بالاخره گفتم کِ بین کسی کِ دوستش داشتم و کسی که دوستم داره گیـر کرده بودم . اما حرف هآش رو تویِ این مورد قبول نداشتم . میگفت بایـد ببینی ملاک هآت چی هستن .. ملاک هایِ دُرست . منـابـع دوستیـت ! نباید طوری بشه که بگی همه یِ مردها مثِ هم هَستن ! گنـدَن . حرفاشُ قبول نداشتم ، خُب آخه مگه جُز اینه ؟ قرار شد شنبـ ه هآ بهم وقتِ مُشخص بده . یِ چیزایی هَم واسَش بنویسم بیآرم . شیرینی تعارف کرد .. وقتی اومَدم بیرون دیـدم روحی زنگ زده ، گفت زنگ بزن شآرژ ندارم . شروع کرد پرسیـدن کِ کجآیی ؟ نمیخواستم بگم . چون بهش ربطی نداشت . بحث ـمون شُد ، بعد پرسیـد دکتر چی گفت ، نمیخواستم بگم چون شخصی بود و به خودم مربوط بود . وسط صحبت هآ دنبالِ شیرینی فروشی ِ گلها میگشتم . مسیرُ اشتباه رفتم . گفت التمآس میکنم برگـرد اما مَن میگفتم نَ ! آخراش بهش گفتم حسام منُ از بلاک بیرون آورده ، عصبی شد گفت غلط کردی . بهش Pm بدی من میدونم و تـو / راستیتش ترسیدم اون لحظه . بعد گفت مـنُ از همه جآ بلاک کن اما هنـوز نکردم :) گفت خیلی نآمـَردی .. خیلی نامـَردی . من نآمـرد ! اما تو کِ 2 روزه GF گرفتی و لاو ترکونـدی و .. نآمَـرد نیستی ؟ :| با دَعـوا خدافظی کردیـم . 2 تآ نون خآمه ای گرفتم 1000 تـومَن :)) تو راه زدم تـو رگ اما به خاطر دَعـوا و اینکه ظهـر بود و نآشتآ بهم نچسبیـد .. 3-4 بار هم مسیرُ اشتباه رفتم . کلی قـدم زدم دیگه نـآ نداشتم . گرم شده بود هَـوآ ..
ایستـاده بودم واسِه خَـط ، یِ پـرایـد یِ پسر و یِ مرد توش بودن . پسَره پُرسید ببخشید خانم ، فُلان جا و فُلان جا ؟ ( آدرس میخواست ) مَن گفتم خُب ؟ خندش گرفت و تعجب کرد گفت خُب ؟؟ کجآست ؟ خَندمون گرفت :)) گفتم نمیدونم / کلا تو آدرس به شِدت گیجم :| هِی پرسیـد و گفتم قبل از اینجآست و اینا ، گفتم وارد نیستم آدرس هآ رو :))) بعد یِ پسَر دیگه اومد سَوار بشه ، گفت سلام :| اگه غیبت ـَم کردین ایشالا گیج بشین تو آدرس هآ :)) :|
حسام دیشب خوب بودیـم .. در مورد اینکه آدم باید سالم باشه حرف زدیم . میگفت تو باید خوشحال باشی . حرفایِ بد میزد خیلی واضح و شفاف :| در مورد عاشق شدن ـِش میگفت ، اونی کِ دوست ـِش داشت و مُـرد .. اینکه روز خاک سپاری ـش خون گریه میکـرد . اون لحظه دل ـَم گرفت هَم واسِه اون ، هَم اینکه مَن چقَدر بی ارزش ـَم کِ هَمچین کسیُ ندارم کِ روز مَرگ ـَم واس ـَم گریه کنِ و هنوز اینجوری به یادم باشه .. اما در کل راضی بودم کِ باهام حرف میزد ." کلیک " . اگه همینطور باشه کِه میگه و فق َ 1 سال و 5 ماه زنده باشه چی به سَرِ مَن میاد ؟ مَن کی میدونم GF داری حتی شآید چندتـآ ! اما خُب به مَن نگـو .. نگو فردا تولـدشِ .. تو کِ خبر داری دوسِت دارم .. بی رحم نباش :(
فردا صُبح بچـ ه هآ میخوان بـرن دانشگاه واسِه تسویه حسآب . من کپی شناسنآمـ ه ندارم و اینجآ هَم نیست برم بگیـرم ، اما میرم ، شآید بقیه ی چیزا رو ازم قبول کنن . هم اینکـ ه دل ـَم تنگ شُده . میخوام مغـازه دار رو ببینم .. بهش گفتم نرو دانشگآه بیا بریم یونی مآ . گفت درسِ تخصصی دارم . میخواست زنگ بزنه گفتم فردا بزن :) چقدر خوبه این برنـامـ هایِ بیرون رفتن کِ واس ـَم پیش میـآد . خوشحال ـَم میکنـ ه . امروز به خواهرم گفتم مَن نمیتونم خونـ ه بمونم . افسُرده میشم . میگفت بـرو فلان جا بگرد . یِ صُبح بُـرو ارم ، از اونور برو فلکِی گاز . اینآ رو گفتم تآ بدونه نمیخوام خونـ ه بمونم .. آخرش گفت خواهشا هَم با پسَر دوست نشو :))
یِ دوستِ قدیمی داشتم " ح " بهش PM دادم گفتم بعد 2-3 سال حَداقل یِ خاصیتی داشته باش و شمآره مغـازه دار رو واسَم بگیـر . گفت باشِه اما قول نمیدَم D:
" کلیک "
صُبح بایـد زود بیدار بشم . شب بخیر .