667 - ارم
صُبح گوشیم ُ گذاشته بودم رویِ 8 زنگ بخوره . چقدر سختِ بلند شُدن . کلی طول کشید حاضر شُدم . قبلِ 9 زدم بیرون ، سوار خط شدم رفتم .. هوا خوب بود ، بهاری بود .. بقیه مسیر رو پیاده رفتم تآ ارم . یکم یادِ حسام افتآدم . با هَم رفته بودیم اونجآ .. دنبالِ اون نیمکت میگشتم کِ نشسته بودیم . تو ذهن ـَم با خودم حَرف میزدم . به خودم نشون میدادم میگفتم "اون نیمکتِ بود نَ ؟ یادش بخیـر ! " "کلیک" همه جآ سَبـز بود . جَو هَم خوب بود .. یِ دونه بلیـت ! کلی گلِ قرمـز ، صورتی .. یِ حسِ خوب و نشاط میـده به آدم .. خلوت بود تا حَدی . توریست هآیِ خآرجی .. یکم بویِ بهار نارنـج ..
قدم زدم ، گشتَم ، کنار برکه رفتم . ماهیِ قرمز و لاک پشت . یکی دو تا از مآهی ـآ خیلی بزرگ شده بودن ! :/ اما هَم آبش تمیز نبود ، هَم ماهی هآ رو آب نمی اومدن و هَم انعکاس باعث میشُد عکس خوبی نشه . یکم نشستم ، زنگ زدم حسام ، پیشوازش از محسن یگانه بود ظاهـِرا ! جواب نداد ، یکم بعد دوباره زنگ زدم ، زودتر قطع کردم بازم جواب نَداد . هیچی هَم نگفت ! یکم دل ـَم گرفت ! دوبار زنگ زده بود قبلن نتونستم جواب بدم . چقدر حیف شُد .. زنگ زدم دکتر وقت بگیرم ، گفت بهتون زنگ میزنم :) درخت هآیِ صورتی ..
قشنگ ـَن ! آخرین قدم هآمُ زدم و اومَدم بیـرون . داشت کم کم ظهر میشُد دیگه ، خیابونِ ارم یکم قدم زدم .. حس میکردم وقت کَم آوردم .. میخواستم بمونـم . ظهر بود دیگه .. به یکی از اددلیستام pm داده بودم ارم هستم . اصرار داشت بیآد قبول نکردم ، زنگ زَد یکم صُحبت کردیم .. شآرژش تموم شُد .. دوباره پیآده برگشتم ، سوار خط شدم ، سینما سعدی پیآده شدم ، بازم پیآده ، مغازه دار رو دیـدم ، فکر کنم اون هَم دید ، رَد شدم اومد بیرون سیگار بکشه ، دیگه کم کم باید تعطیل میکرد .. زیرِ یِ سایه ایستآدم و حواسَم بهش بود ، اِس دادم : " اینقدر سیگار نکش :)) " جوابی نداد .. نزدیک هآیِ 2 رسیدم خونـ ه .. خوشم اومد دوست دارم باز برم . میترسم بابا زنگ بزنه صُبح :/
djmavi به کآمنت ـَم جواب داد باز ذوق کردم ..
آث میلان - یوونتـوس .
- ۹۵/۰۱/۲۲