:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

674 - تولُد

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۵ ق.ظ

دیروز 11 ـُم بود . روز تولُدم بود . کلی تبریک اینستآ و تلگرام و مجازی .. صُبح تآ عصر تو خونه تنهآ ، یکم موزیک ِ شاد واسِه دلِ خودم . خواهرم گفته بود واسم کیک میخره ، منتظرِ کیک بودم .. اولین کیکِ تولُـدم ! انتظار داشتم ، مامان ، بابا زنگ بزنن تولُـدمُ تبریک بگن ! انتظار زیـادی بود ؟ (: عَصرش خیلی بَد بود . حالم شدید گرفته بود . دوس داشتم یکی بهم زنگ بزنه و با ذوق و شوق بهم تبریک بگه ، جوری کِ حس کنی چقدر واسه اون طرف مُهمی ، چقدر از بودن ـِت خوشحاله ، کِ تو هستی ..

بالاخره آرزو کردم و فوت .. :) دوتایی نشستیم خوردیم .. مرسی بابتِ کیک .. مُنتظر تبـریکِ حسام بودم ؛ شب تبریک گفت ! گفتم فردا (1شنبه ) سرِکاری ؟ گفت نَ . خواستم یِ قبرستونی بریم کِ گفت مامانش مریض شُده ، بیماری قلبی و بیمارستآن .. باید پیشش بمونه .. حالم گرفته شد یکم گریـ ه کردم . کلا هِی نمیشه :)

جُمعه رَفتیم 50 کیلو آلبالـو دیدیـم ، مَن کِ دوست داشتم کلی خَندیدیم . رنگ و لَعآب داشت .. :))

امروز بابا زنگ زد ؛ صِداش ناراحت و اخم . گفت میآد بریم واسِه دندون ، مُتخصص ارتودنسی .. رفتیم گفت واسِه فاصله هآ زیاد تاثیـر و تغییـری نداره ، مُشکل فکِ .. کِ میتونین جراحی فک انجام بدیـن ، کِ هزینه بالایی هَم داره .. فاصله هَم راهِ دیگه ای هست کِ چیزی بذارن بین فاصلـ ه هآ . کِ خُب مُنتفی شُد .. 4-5 میلیون به نفع ِ بابا :| اما من و خواهرم نفهمیدیم بابا چرا اینجوری بود . تو راه کِ تنها بودیم گفت چیزی هست کِ به مَن نگی ، اتفاقی چیزی !! گفتم نَ ! :| مُسلمآ اگه چیز مُهمی فهمیـده بود بهم میگفت ! کیک ُ کِ دید گفت تولد کدومتون بوده ؟ بهم برخورد ، گفت تشریفآت دیدین ، بازم بهم برخورد . خواهرم گفت بذار به حسابِ ناراحت بودن ـِش . راضی ـَم کِ روز پـدر رو بهش تبریک نگفتـم :)

گفتم کِ خوابِ حسام رو دیـده بودم ؟ تو هواپیمآ بودیـم یا اتوبوس . آخراش نشسته بودیم ، اون پشتِ سرِ مَن بود . مثِ بچه ها حواسَم بهش بود :| صَندلی ـش رو داد عقب ، صَنـدلی رفت تو بغلِ پشت سری . یِ جورایی میگفتـم نکن ، طرف لـِ ه شد .. خواب و بیـدار بود ، گفت تشنمِـ ه ، یکم مکث کردَم رفتم واسَش آب بیآرم . یِ چی دیگه میدادن ، چآیی بود یا شربـت ، اول اونو بهش دادم . یکم بعد واسَش آب آوردم . رفتارام یِ حس توش بود ، مثِ علاقه :) بهش گفتم خوابشُ دیدم .. گفت : هَمِه یِ حَرفات بو عِشق میده ، مطمئن ـَم ، عاشق شدی ! عشق ِ ، الکی میگی کِ عاشقَم نیستی !

  امروز قفل بودم رو آهنگِ دایـان . حالِ مَن خوب نیست " کلیک "

  شدیدا رفتم تو فکرِ سیگار ، میخوام بگیرم یِ نَخ ، راستش روم نمیشه .. ببینم چی پیش میآد ..

  • Setare

نظرات  (۳)

  • عرفـــــ ـــان
  • تولدت با تاخیر مبارک :)
    منم چند وقته تو فکره سیگارم
    پاسخ:
    مِرسی :)
    خُب بکش ..
    چه باحال شده روش تاریخ زدی B)
    مگه موقع فوت کردن آرزو میکنن :/ ینی این همه سال میتونستم همچین کاری کنم نکردم :|
    پاسخ:
    ^_^
    خُب آرزو میکنن بعد شمع ُ فوت میکنن 0_o
    تولدتون مبارک :)
    اینَم کادو : http://goo.gl/ThpOVO
    پاسخ:
    مِرسی :)
    مِرسی کآدوو ♥

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">