702
خواهـرم سَرما خورده بود ، میگفت حساسیت ِ :| الان مَن و مامان هَم سرما خوردیـم :| از اون گرفتیـم :| دیشب گلوم سوزن سوزن ، دون دون میشُد ، این از همَش بدتره :| شربت هَم خوردَم . صُبح رفتـم قرص گرفتـم و شامپـو .. تو راه یِ پسره شِر وِر میگفـت :| انگار داشت باهآم sx چَت میکرد :)) بدبخـت :)) بیمـارِ جنسی :| منم حال نداشتم ، تو حالِ خودم بودم :|
مامان ـَم دیروز رفـت . الان خیلی راحت ـَم .. میخواستم برم کلا بیـرون . کِ دیگه سرما خوردم ! :| فیلمِ نآردون هَم دیدیـم خیلی مسخره بود . جز 1-2 صحنش :|
پَریـروز .. رفتیـم با " ع " ارم قدم بزنیـم .. برای دومیـن بار تویِ پآیانه یِ نمآزی ، اتوبـوس زده بود به یِ پسره .. وقتی رسیـدم دور و برش بودن ، دستش خونی بود . اونم کنارش بود . مسئولان ِ اونجا و راننده ها میگفتـن برات تاکسی بگیریـم بری ؟ یا اینکه زنگ نزن به خآنواده ـَت نگران میشَن ! داشتـن گولش میزدن :| بایـد بهشون بگه خَر خودتونیـن و زنگ بزنه افسَـر بیآد :| گوشیش دستش بود کِ زنگ بزنه جایی ، دستآش میلرزیـد .. :( باید اینا شکایـت کنن .. یعنی چی مـِلـت ُ هِی زیر میگیـرن .. :| بی شعـورآ :|
خبرِ خوبِ این مُدت این بود کِ بلیـت گرفتیـم واسه کنسـرت ِ بنیآمیـن . پنج شنبه .. ردیفِ 3 ، ساعت 18 ♥ خوب بشم تآ اون روز .. ! آهنگ هایِ قدیمی ـشُ بیشتـر بخونه ..
گفتم کِ " آ " از اینجآ رفتـن ؟ اسباب کشی کردن ، فوتبالیست ِ .. دیگه اتفاقی هَم نمیبینمش .. یِ جوری شُدم وقتی این خبـرُ داد :|
همش نگران ِ اون 1 هفتـه ایِ هستم کِ دوستِ تهرانی میخواد بیـآد ، نکنه نشـه ؟ نکنه مامان باز بیآد ؟ نکنـه فلـان بیسـآر .. دستِ خودمَم نیست .. چون خیلی دلم میخواد شدنی بشه .. گفت واست سوییشرت دیدم تویِ کاتالـوگ .. هر روز یِ چیـزی .. اما خُب به نظرم دیگه خیلی از حرفاش خالی بنـدیِ .. :|
دیگه چیزی یادم نمیآد ..
پی نوشت : دربی پایتخت هَم 0-0 شُد ..
- ۹۵/۰۶/۲۷