:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

707

دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۶ ب.ظ

این دو سِه روزِ اخیـر جالـب نبود . روال ِ اَفسُردگی .. گریه هآیِ زیآد . با دلیل و بی دلیـل . قدم بزنی و بَرگردی خونه و هِق هِق گریه کُنی !! چشم دَرد ، خستگی .. دوستِ تهرانی . حرفی زَد ، نمیدونم به شوخی یا جدی .. اسمِ دُختـر آورد .. میدونستم ممکنه اصلا 100 تا دختر تو لیستش باشن اما وقتی اسم آورد .. ریختـم به هَم . کلی گریه کردم .. به خصوص کِ یکم کم پیـداتـر شده و خودش هَم گفته کِ سرش یکم شلوغ تر شده .. کآر و کارایِ رفتـن و .. :) از اونطرف اینکه گفت بهت زنگ میزنم اما نزَد . زدم اون pm هآ رو پآک کردم کِ دیگه نبینمشـون .. واسه کم پیدا بودن هآش هَم نآراحـت ـَم . سعی میکنم حرفِ خاصی نزنم کِ شیراز اومَدنش خراب نشه :)

چند روز قبل میگفت که باید صتدوق عقب رو پُر کنم از وسایل هآی تو .. / سوییشرت ، سوغاتی هآیِ ترکیه :)) . حتی میگفت واسَت گوشی بخرم ، مدلش بگو .. ! کلی حس هآیِ خوب بود واسَم .. کلی رویآپردازی . کِ کجآ میریـم ، چیکار میکنیم ، چی میخوریـم .. اما تصوری از اینکه چِ حرفایی میتونیـم بزنیـم ندارم . دل ـَم میخواد بتونم روزآیِ خوبی واسَش بسآزم .. :)

خُب .. مَسخرست کِ کمتر PM میده و مَن حس میکنم کِ دلم براش تنگ میشه :| وُیس هآشو هِی گوش دادم و بشنوی .. عزیزم یا قربونت برم مَن .. و شآید با خودت میگی بهتر کِ تو شیـراز نیستی کِ مَن اذیت بشم و وابستگیِ بیشتـر :| رو خودَم نمیارم ولی آخر سَـر اگه طوری بشه ، واسه همین دوستِ تهرانی یِ روزآیی میشینـم زآر میزنـم :) اینبار اشتباه نکنم . حرفی نزنـم ، حسی رو بیآن نکنـم .. حساس نشم زیآد .. #رفاقتی ..

امروز عَصر .. یِ قرار کوچیکـ داشتم . با یِ دوستِ قدیمی .. دَر حَدِ 3 - 4 سال بود شآیـد . هَمون کِ واسَم شُماره مَغازه دار رو گرفتـ .. دوستَم داشت . میگفت تـو خیلی خوبی .. امروز بَعدِ اون هَمِه مُـدت . همُ دیدیـم . سَمند ، یکم دور زدیـم و اغلَب ساکِت .. رانندگی کِ میکرد یادم می افتآد کِ به خاطرِ مَن گواهی نامه گرفـت اون روزآ ، به خاطرِ مَن تو هَمـون اولیـن امتحان قبول شُد . تصورم فرق داشت ، یکم بَـد بود تصورم  ، اما خودش خوب بود ظاهـری .. درِ مَن بسته نمیشُد :| زور ندارم کلا . با 206 هَم مُشکل داشتم :)) جلو پسَـر تـهرانـیِ ضایع نشیـم صلواتــ :)) حس کردم هَردو یکم سَختمـون بود .. میگفت باز ساکِت شُد ! بَعدش بایـد میرفـت تمریـنِ بسکِت .. منو رسونـد دمِ خونـهـ ..

تعطیلات میریـم خونهـ ، .. سَرگرم خواهرزآده شآید .. هَفتِه دُوم آبان احتمالا مُسآفرتــ ..

   30 مهـر ..

   فوتبآل ، باز هَم مُنتظر Pm ! و دلَم میخواد برم تو تخت .. :/

  • Setare

نظرات  (۱)

  • آقای سر به هوا ...
  • یه مدتی نبودما :دی
    گریه چرا آخه :|
    پاسخ:
    بله کم پیدا بودین :دی
    هِی .. چی بگم ..

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">