716 - نمایشگاه کتاب
اِمروز قرار بود بریـم نمایشگاه کتاب ، صُبح دیـر بیدار شُدم ، دوش گرفتم ، آماده شدیـم نزدیک هآیِ ظُهر رفتیـم . پالتـو قرمز ـمُ هم افتتاح کردم :) جالبه آخه ! یِ زمان رفته بودیـم نمایشگاه مَن یِ خانوم دیدم پالتـو قرمز کوتاه با مشکی سِت کرده بود، عاشقش شُدم ، حالا خودم شده بودم اون ! تو اتوبوس کِ بودیـم دَرِ اتوبوس خاکی بود ، خواهرم وقتی با منِه شیطون میشه ـآ ! رو در نوشت خر :)) منم نوشتم خودتی :)) کلی خندیـدم ... شلوغ بود تقریبا . هوا ابـری و نیمه ابـری بود .. کلی غرفه هآ رو گشتیم .. 4 تا ساختمون .. دمِ در اوایلش گل رز هَم میدادن .. ! یِ کتاب بود ، روانشناسِ خنگِ قبلیم مُعرفی کرده بود ، عشقِ ویرانگر ، در مورد شخصیت و رابطه هآست .. کتابِ خوبیه . بعد فـرفـره میفروختن ، خریدیـم . کلی ذوقش کردیـم :)) ناهار هوسِ ساندویچ کردم ، سوسیس بنـدری زدم .. دوباره گشتیم . کتاب هایِ خارجی عالی بودن اما گرون ، وسوسه انگیـز ، جلداشون ، جنسشون ، خواهرم نمیخریـد واسم . یِ کتاب بود در مورد انگلیس ، دلَم میخواستش ..
خلاصه روزِ خوبی بود واسَم ..
دوستم فعلا خوبه ، بهش گفتم قهر کنم ؟ از انتظار خوشم نمیاد .. گفت واسِه اومدن ؟ گفتم بله .. شکلک چپ چپ گذاشت و گفت : گفتی این ماه بیا گفتم چشم .. منم گفتم باوشه .. :)
دیشب بهش گفتم هیشکی هوامُ نداشت ، Gn ، گفت من هَستم اینجا هوات ُ دارم . بعد گفتم دلم میخواد برم یِ جایِ دوور ، کِ هیچکس ندونه کجام ، هیچکس پیدام نکنه و ... گفت : حتی مَن ؟ گفتم شآید ، اما دلَم بـرات تنگ میشه .. تو نمیشه ؟ گفت .. تو جایی نمیـری ، همیشه پیشِ خودمی :)
قبلا بهش گفته بودم فیلم مُعرفی کنه بهم . اهل فیلم و سریال ِ .. اول گفت The last of the mohicans ! اما گفتم قدیمی ِ .. گفت The vow و De parted ! اولی رو دانلود کردم یِ ذره دیدم خوشم اومده اما فرصت نشد نگاه کنم . منم گفتم Colonia و Me before you رو ببینه :)
در موردِ آهنگ ، گفتم آهنگی کِ خیلی دوستش داری ؟ گفت Everything do for you - Brayan adams ! گوشش دادم . اهلش نیستم اما خوب گوشش دادم . الانم یِ آهنگ بهم داد .. Enough Feat. Gizzle - Delta Goodrem ! بد نبود . کم پیش میاد از این کارا کنه . خواسته منم گوش بدم ، منم شریک بشم ؟ آهنگ side to side بهش دادم . گفت nice :) ..
فردا با اون dj قرار دارم ، صُبح ، یکم استرس دادم .. حالا چی بپوشم ؟ آفتاب میشه گرم تـر میشه .. گفت خودم میام دنبالت ، فلان جآ :) معلوم نشُد کجا بریـم ، چمران ، ارم ، کافی شآپ ! امیدوارم طوری نشه ، اینجور مواقع یادم می افته به صدقه دادن :| با اینکه اصلا بهم نمیاد اما یِ راه ِ .. :| خوبه دیگه .. منُ میبینه بی خیال میشه .. تویِ دیدار هام اغلب همینجورهـ :))
آخر هَفته و تعطیلات میریم خونهـ ..
- ۹۵/۰۹/۰۸