:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

721 - حیف ..

جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ب.ظ

نمیاد . برای ِ بار سوم زد زیرش . قسمِ خدا و جون مادر و ساری به دردِ قلبِ من نمیخوره ه . ا . ن . ی ..

کاش اینقدر کِ به کار ـِت تعهد و مسئولیت داری مثلا ! به قول و قلب ِ منم داشتی ..

قسم خورد کِ اما میام .. کِی ؟ وقتی مُردم ؟ تو مگه خبر داری تا کِی زندم ؟ وقتی برگشتم پیشِ خونوادم . لعنت بهت .. خُرد شدم دوباره

دوباره .. واسه مَن اینجوره همیشه  ... کاش مرگم نزدیک بود ، حالم به هَم میخوره از آدمات و دنیات

همشون ی گ.ی عینِ هَم .. حیف ِ اون خوبیا ، نگرانیا ، همش واقعی بود بدونِ منت اما حیف .. این همه گفتی دوستات به درد نمیخورن ، لیاقتت ُ ندارن تو چه غلطی کردی ؟

فکر کردم مثِ اونا نیستی .. فقط کاش منُ یادت نرهـ ..

خدا من بهت التماس کردم ، یادت نیس ؟ دمت گرم .. دیگه اعتقادی ندارم به خدا .. الان نظرم اینه (:

چیه میخوای بلا بفرستی سرم ؟ :)))

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">