723 + هواوی
آخر هفته بود کِ رفتیم خونه ، تو راهِ برگشت کِ رسیدیم ، رفتیم موبایل فروشی ، مغازه دار آشنا بود با بابام ، بابا گفت چند تو گوشی بیار ببینیم ، سامسونگ ، هووای طلایی ، آنر x5 ، به سامسونگ هیچ توجهی نکردم :| اون طلایی دلم ُ برد ، مغازه دار اطلاعی از چراغِ اعلان نداشت :| .. p8 بود ، بین آنر و p8 مونده بودم . رفتیم خونه مَن بررسی کردم و گفتم P9 لایت . حسگر اثر انگشت داشته باشه . اون روز عصر رفتیم خونهـ دایی و پیشِ خاله ها . دایی میگفت چی شُد گوشیت بابات همش تو فکرشِ .. تا شب اونجا بودیم ، آقاءِ زنگ زد گوشیتون آمادست ، p9 لایتِ طلایی .. همون کِ قبل از اینکه حتی گوشیم خراب بشه خوشم اومَده بود . به ه . ا . ن . ی هَم نشون داده بودم . قیمت 850 - 900 .. یِ جورایی حقوقِ 1 ماهِ بابام رفت . نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحـت .. بابا 2-3 بار بهم گفت کِ آخرین گوشیه کِ واست میخرم :| منم کُلی استرس گرفتم .. 2 بار هَم تکرار کرد کِ این 5 ـُمین گوشیه کِ واست خریدَم . از اولین گوشی منظورش بود . کِ خُب یه بارش ازم دزدیده بودن ، ایشالا این دیگه بمونه واسم :)
سیم کارت ـمُ عوض کردم همون شماره ، بابا یادش رفت بگه 4G :| حیف شُد . من یه روز بیشتر خونه موندم و خواهرم میگفت 3-4 روز نگهش دارین و مَن به شدت ناراحت شُدم . اما فرداش برگشتم و میگفت نبودی دلم تنگ شُد یا جات خالی بود و مَن میخواستم بگم what the faaz :|
از ه . ا . ن . ی بی خبر بودم و اونم آنلاین نشده بود ، تا گوشی نداشتم نمیشُد اِس بدم . بعد از اون اِس دادم که گفت گوشی نگرفتم و قول داد فردا میام . گفتم دلم تنگ شُده . اما قول هآش همیشه کشک ِ .. نیومَد .. تا به امروز حدودا شُده 8 روز . اصرار داره کِ کارهام خیلی زیاده و وقت ندارم :| نمیدونم چطور میشه آدم وقت نداشته باشه واسِه خودش گوشی بخرهـ .. ! حسِ دلتنگی عذاب ـَم میداد .. دیشب صورتم خیسِ اشک بود . جدا از دلتنگی هزار جور فکر میکردم که نکنه با یِ شماره دیگه میاد ، یا شآید با اون دختره هر روز در ارتباطِ اما مَن نَ ! کلی فکرایِ الکی .. اگه اونم راست بگه کِ دلش تنگ شُده ، یِ حرکتی میکرد ، اون پیام میداد ، یا زودتر گوشی میگرفت .. شآید هَم از دستم راحت شُده :( جآش خیلی خالیه .. هر روز pm میدادیم . حرفـ میزدیم .. خسته شُدم بس کِ زُل زدم به صفحه ـَش تا بزنه آنلاین :(( از دلتنگی متنفرَم . یِ دردیِ کِ درمان هَم نداره ..
خیلی وقتِ بیرون نرفتم ، دلم میخواد یکم سطحِ شهر بگردم ..
دلم اتفاقاتِ خوبِ غیرمُنتظره میخواد . از هَمون اتفاقاتِ خوبِ شانسی .. دلَم میخواد آنلاین بشه ، دلم میخواد تا آخرِ این ماه میشُد بیاد شیراز .. دلم میخواد بخندم ، دلم میخواد یهو یِ کارِ ساده اما خوب به تور ـَم میخورد ،.. دلم میخواد یکی زنگ بزنه بهم ، دلم میخواد یِ دوستِ قدیمی ببینم ، دلم میخواد یکی بگه باو میدونی چقدر دلم برات تنگ شُده بوووود :( دلم میخواد یکی بگه جات خیلی خالی ِ .. دلم حرفایِ راست میخواد .. دلم دور دور میخواد با صدایِ موزیکِ بلند .. دلم میخواد بگم وای خدا امروز چه روزِ باحال و خوبی بود ..
+ نبودم کِ تبریک بگم سالِ نو رو .. زیاد هَم تو فازش نبودم :( مبارک باشه 2017 ♥
- ۹۵/۱۰/۱۳