:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

731

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ب.ظ

این روزها خیلی بَد و سَخت میگذرن ، روزایِ دلتنگی، انتظار، گریه، عصبی، خسته، .. حسِ هیچی رو ندارم ؛ اون روز حتی حسِ غذا خوردن هَم نداشتم و هِی چایی خوردم و هِی چایی خوردم و هِی چایی خوردَم ! هیچی به جُز اون حالمُ خوب نمیکنه و اون اینُ نمیفهمه ! هرچی از دلتنگی بگم ، هر چی ازش بخوام کِ بیآ ، چشمم مدام به پروفایلشه کِ بالاخره بزنه آنلاین ، دوباره همه چی خوب بشه ، از طرفی رابطه ـمون هنوز خوبه و مَن گیج و سَردرگم ،.. تنها چیزی کِ این روزا فهمیدم اینِ کِ دلتنگی آدمُ نابود میکنه .. 

آخر هفته ای کِ بالاخره سیل اومَده بود و مَردم رفته بودن دیدنِ رودخانه خشک کِ دیگه خشک نبود .

تمام فکر و خیالم شُده اون .. همَش زنگ و sms کِ شروع کننده ـَش مَن هستم ! و دلم طاقت نمیاره کِ دو روز هیچی نگَم ! و مُدام میشنونم کِ میگه فردا پس فردا میخرم گوشی .. زده بود به سرم برم به داداشش بگم واسش گوشی بخره اما نمیگفتم . دیالوگ هآمون رو واسه یادگاری مینویسم (:

هوا یکم سَرده اما داره تموم میشه امسال ..

یِ شب خواب دیده بودم آنلاین شُده . تو خواب باورم نمیشُد و میگم خوابَم یا بیدار . کِ یهو بیدار شُدم :) زنگ زده بودم بهش ، صدام ناراحت بود میگفت چی شُده صدات چرا اینجوره و چیزی نگفتم . بهش گفتم و گفت عَخی ؛ میام قول قول .. اما باز هَم الکی بود ، بحثِ اومدنش شُد تاریخ هآ رو قاطی کرده بود باز .. تاریخ ُ عوض کرد . شب بود ، گریه میکردم بهش sms دادم کِ تو اشکمُ در نیار .. بهش گفتم کاش اونقدری کِ تو واسم مُهمی مَن واست مُهم بودم .. گفت : ببین ناراحت میشم تو واسِه مَن مُهم نیستی ؟ من به هیچ کدوم از دوستام sms نمیدم زنگ نمیزنم ولی تو برام فرق داری تو " .. " خُلِ خودمی /   - ناراحت نشو . خُب من دلَم میشکنِه همَش مُنتظر موندَم /  - میدونم عَزیزم چشم بَد قولی کردم جُبران میکنم شب بخیر بخوابم خستم خوب بخوابی !! بازم بی فایده بود .. نمیفهمیدم اون جونم و عشقمش رو قبول کنم یا بدقولی هآشو ... چون گفته بود میآم مجبور بودم تحمل کنم ..

یِ روز دوباره زنگ زدم 5 دقیقه ای شُد از همیشه بیشتر حرف زدیم ؛ منم بیشتر از قبل حرف زدم . حرف هایِ معمولی . کجا بودی و باید اجازه بگیری . از کی ؟ از مَن دیگه ... :) خوابش میومَد . گفتم آب بریزم روت . بدش میآد . میگفت بیچاره میشی . میندازمت تو وان آب ُ روت وا میکنم :) گفتم پاشو گوشیتُ بخر . خندید :) دوباره گفت اونو کِ میخرم فردا پس فردا !! ( حرص میخوردم ) میگفت تنبلیم میشه تا اونجا برم . گفتم فحشت میدمآ .. - اِ اِ   - زهرمار  - اِ اِ ببین دادی کِ ، تهدید میکنی . خندم میگرفت اینجوری میگفت .. اونجا کِ گفت پولدارینآ ، اونجا کِ میگفت واا ، خُل شدیآ ، خُلهـ .. گفت میرم میخرم .. - - نُچ ، باز دُروغ میگهـ   - باز دروغ میگه رو خوب اومَدی ( حِرص خوردَم ) - خیلی بَـدی  - چـرا ؟ - میشینـم گریه میکنمآ .. ( صدام یه جوری شُد :)) )   - نَ دیگه ، نَ میخَرم چشم چشم  ، چشم ..   - نمیذارم بخوابیآ ، ( باخنده )  - ( خندید ) خنده هآش  بُرو ، برو بُرو میخوام بخوابَم ، برووو :))) بَحث کردیم سرِ اومدن . گفت وای جُمعه یِ دوم میام دیگه ، 14 ـُم میام . 

و من باور نمیکردم گوشی بخره و براش مُهم نبود . داشت بهم بی احترامی میشُد ، و این حقَم نبود .. دلم میخواست ارزشم خیلی بیشتر بود . کِ زودتر از اینآ ، این روزا تموم میشُد .. هیچوقت شانس نداشتم و تنها امیدم اینه کِ این ماه واقعا بیاد . اینقدر صبر میکنم تا بیآد . مگه چقدر میتونه نیاد و نباشه ؟ چِ گوشی و چِ شیراز .. اما نابود میشم از این دلتنگی .. آدم اینقدر .. نفهم ؟ دوستی اینقدر یِ طرفه . بازم مرسی کِ باهام موندی ، مرسی کِ خوبی باهام ، واقعا نمیدونم به کدوم طرفِ قضیه نگاه کنم ..

- اون عکسِه یادته ؟ لَبِ ساحل ؟ اسمِت ؟ هَمیشه نگهش دار

- چشم عِشقَم خودتَم هَمیشِه نگه میدارم دوستِ خوبَم" .. " خُلِهـ .

نمیدونم واسه عید مانتویی کِ بخوام گیرم میآد یا نَ . چیزی کِ نَ رو مُد باشه و نَ خیلی سادهـ .. حسِ این هَم نیست . امروز عَصر بیرون بودیم ، ذرت ، آب نبات چوبی ، سوارِ خط ، سوپر مارکت :)

+ کاش دلَم واسِه هیچکس تنگ نمیشُد ..

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">