1396
سال نـو ـِتون مُبارک . بالاخره سال زوج شُد ، 1396 ! سالِ خروس . پنج شنبه آخ سال بعد از مدت ها و سال ها رفتم قبرستون باهاشون ، قبرِ پسر عمو ، مامان بزرگ رو دیدم ، یکم یاد گرفتم . دوستِ دورانِ مدرسم رو دیدم ، با یِ نگاه منو شناخت ، احوالپرسی کردیم ، گفت نی نی دارم ، باردار بود ، به مامانش میگفت ما کلی دوست بودیمآ ، اینقدر ذوق کردم کِ یادم رفت شماره ای چیزی بگیرم ازش :) هوا ابریِ اینجا ، سال تحویل هَم ابری بود ، بارونِ خوبی هَم زد . چند روز قبلِ سال تحویل اومدیـم خونه ، 3 ستاره نگاه میکردم اغلب اما خواب ـَم میگرفت . تخم مُرغ رنگ کردم ، هفت سین چیدم . 3 ستاره میدیدیم ، سال تحویل شُد ، بابام 50 عیدی داد . رفتیم خونه مامان بزرگ کِ دیگه مامان بزرگ نداشت :) بابا میگفت دایی اولش گریه ـش گرفت . یِ شب هَم رفتیم خونه خاله ، یِ شب هم پسر عمو بابا ( دیشب ) . در کل 120 ت عیدی گیرَم اومَد .
پیشِ خانواده زندگی خیلی سخته ، بابایی کِ عصبی میشه ، بابایی کِ داد میزنه ، مامانی کِ فلان . اینکه اجازه ندارم برم بیرون ، اینکه نمیتونم به اون زنگ بزنم . اینکه بابام نظم دوست داره ، اینکه چرت و پرت زیاد میگه ، اینکه عصبی میشم و خودخوری میکنم و آخر سکته میزنم :)
3 روزی هست . پام درد گرفته . ساقِ پام ، پشتِ پام ، دیشب با وجود اینکه روغن زیتون زدم ، نصفه شب بیدار شُدم ، یه ذره راه رفتم از درد ، ماسآژ دادم تا بالاخره خوابیدم ، اما مسکن نخوردم :| اصلا نمیدونم از کجا اومده این درد ..
اینجا با بدبختی زنگ میزدم بهش ، میرفتم دمِ wc حیاط ، بار اول رفتم تو wc :)) میگفت تو حمومی صدا میپیچه ؟ :)) 2-3 بار دیگه اینجوری زنگ زدم بهش و اصلن لذت نداشت اما چاره ای نبود . اِس میدادیم . میگفت من همیشه کنارتم و هیچوقت تنهات نمیذارم :) یِ جایی کِ بهش گفتم دوسِت دارم :) یِ شب اذیتم کرد طوری کِ هنگ بودم . قبلِ 96 بود فکر کنم. زنگ زده بود یا miss . نمیشُد جواب بدم ، اِس دادم . میگفت هیچی دیگه بیخیال کاری باهات ندارم به کارت برس ، هِی اس دادم میگفت بی خیال دیگه دوستیمون تموم شُده با این کارات بای ، من هنگ کردم ، شوخی میکنه ! گفت عصبی ـَم الان فعلن ، رفتم حیاط دمِ wc . مجبوری . بعدِ کلی زنگ ج داده . هِی میگم سلام میگه بله . میگم چی شُده ؟ هیچی .. ترسیدیآآآ من :| خیلی بدی :| گفت برو برو فلان :)) گفتم بیشعور کلی خندید قطع کرد :| یعنیآ دیوووث به معنایِ واقعی :| / اون شب ، اون اِس ها . کِ میگفت امشب برو رو مبل بخواب :)) همش میگفت چشم اما هیچ کاری نمیکرد ، قرار بود سرِ سال گوشی بگیره اما کو ؟ گفت عید میگیرم ؟ اما کو ؟ و من مدام بغض میکردم و نمیتونستم دعوا راه بندازم :) وقتی گفت سالِ جدید باید خوب باشی ، پوستت رو میکنم ، اما نمیدونه نصفِ حالم تقصیرِ اونه :) گفتم عیدی خودتُ میخوام ، گفت نمیگم کی میام کِ بدقول نشم ، یهو زنگ میزنم میگم تو راهم :)
- هنوز نظرت راجع بهم هموناست ؟
- آره هَموناست تو بهتریـن و مهربون تریـن دوستی هستی کِ تو این چند وقت داشتم و با معرفت ترین . فقط یکم خُلی کِ اونم دوس دارم :)
یِ بار پایِ سفره بودم زنگ زد ، خداروشکر بابا نفهمید . بعدش ک زنگ زدم تیکه می انداخت کِ جواب نمیدی ، خوش میگذرونی حوصله ـَت سر میره میای سمتِ ما ، آخرش گفت بی معرفت . بعد : شوخی میکنم عزیزم . / یِ شب زنگ زد باز نتونستم ج بدم . اِس هامو جواب نداد تا صُبح . بعدش گفت من دیگه زنگ نمیزنم ، اخلاقم اینجوره ، گقتم عمدی نیست ناراحت نشو :) / اینا یعنی تو هَم حساسی ؟ برخلاف اینکه میگی گرگ ، تو هَم وابسته ای یکم ؟ تو حست چیِه به من ؟
- روحی منظورمه ، عصبیم . - من بیام تلگرام اوکی میشی ؟ - اوهوم - قول میدی ؟ - اوهوم . / و من خیلی حس ها بهم دست داد . شاید تصمیم گرفته بیآد .. حس هایِ منفی هم داشتم ، کِ نکنه نت هست پیشِ من نیست ، بهش گفتم یعنی واسه غُر زدن هایِ من رفتی ؟ جوابش منفی بود .
مدام به این فکر میکنم کِ دلِ کیو شکوندم کِ چند ساله تقاص پس میدم ، هرکی هستی کاش میبخشیدی منو :(
کاش امسال همه چیز خوب بشه ، کآش گوشی بگیره ، کاش بیاد شیراز ، کاش بعدش یِ شغلِ خوب پیدا کنم. کاش همه چیز عوض میشُد . کاش دلم شآد میشُد ، کاش بابام میمُرد ، یا نمیدونم هرچیزی کِ دست از سرم برداره .
کلاه قرمزی جدید نداشت . ایران ، قطر رو بُرد.
حالم زیاد خوب نیست ..
شماها چطوری با خانوادتون زندگی میکنید ؟ تازه دوستشون هَم دارید ؟!!
- ۹۶/۰۱/۰۴