743 - کادو
از اون زمان کِ گوشی خریـد . دیگه اصلا اون آدمِ سابق نشد . خیلی بَحث داشتیم . خیلی چیزا رو هَم راحت بهش گفتم . خیلی گریه هآ کردم . میدونی وقتی یِ آدم عوض میشه حتی اگه کنارت باشه مثلِ این میمونه کِ رفته باشه ..
میگفت مَن همش سرِکارم . شبا خسته ام . کارام خیلی زیآده :) شایدم راست میگفت !! میگفت من فقط با شما چت میکنم حتی یِ gp ندارم . میگفت مَن اهلِ گوشی و آن بازی نیستم . نمیشُد گفت دروغِ . بعضی از روزهآ کِ چک ـِش میکردم واقعا 2-3 ساعتی آنلاین نبود . اما اتفاقی کِ عذاب ـَم میداد این بود کع به مَن شب بخیـر میگفـت اما میدیـدی تآ 2 آنلاین بوده . یادمِ میگفت موزیک گوش میدم تا بخواب ـَم .. نمیدونم پس چطور اون زمان حوصله یِ گوشی داشتی .. من چطور اون روزآ رو فراموش کنم ؟
گاهی کِ بحثمون شُد این روزا ، عُذرخواهی کردی واسم ارزش داشت .. اون شبی کِ بعد بحث گفتی خوابی ؟ پرسیدی چته امشب :)
یادتِ شبا میگفتی بغل ؟ یادتِ هوامو داشتی ؟ یادته چه جوری پیشم میموندی ؟ یادته حرفات پر از اموجی و استیکر بود :)) یادته با ذوق بهم پی ام میدادی :) یادته صدام میکردی ؟ احوالپرسی میکردی؟ یادته با چه خوبی شبا میگفتی حوصله ندارم شب بخیر ؟ :)) یادته یه شب گفتم بمون ؟ گفتی میمونم و نخوابیدی ؟ یادته شب بخیر میگفتی و بعدش میخوابیدی؟ اگع یادت بود میفهمیدی عوض شدی .. میفهمیدی کع دیگه به ت.خمت هم نیستم :)) میفهمیدی اشکام یعنی چی :)
دوشنبه 22 خُرداد 96 ، کادویی کِ خریده بودم به دستش رسیـد . آدرس خونه یِ مآدربزرگش . یِ ماگِ رئال مادریـد .. میدونستم عاشقِ رئالِ .. شب پیام داد . واای عاشقشم خُلِ مَن . عکسِ ماگ رو داد ( خوشگل بود ) خیلی خوبه .. مِرسی عشقم . فهمیدم خیلی خوشش اومده و خوشحال شُده بودم .. گفت میذاره تو دفترِ کارش .. :) گفتم از ایران کِ رفتی با خودت ببر .. گفت مَن وسایل هآتُ کی بدم بهت . گفتم وقتی اومَدی .. :) مادربزرگش گفته بود دستش درد نکنه ، خوش سلیقه ـست :) اون فقط یِ یادگاریه .. کِ شآید یادم بیفتی .. شآید یِ روز دلت تنگ شُد :) هر چند بعیدِ کع بیای اینجا و کادوهایِ منُ بهم بدی و از دستایِ خودت بگیرمشون :)
دیشب اما یِ یحثِ بد داشتیم .. کِ تو وُیس ـِت گفتی به مَن گیر نده اصلن حال و حوصله ندارم . دو تا دوستِ معمولیم کِ حال احوال میکنیم . غذا نمیخوری حال ـِت بد میشه به مَن چِ ربطی داره ؟ گفتی مگه تو دوست دُخترمی یا مَن باید بیام هر روز به تو سر بزنم ؟ حرفاش اذیتم میکرد .. گفتم نه به تو ربط نداره . من هیچ خری نیستم .. گفت اگه به من ربط نداره پس pm نده ..یهو بلاکت میکنم ولت میکنم میرمآ .. خوشم نمی اومَد از تهدید ، از دست گذاشتن رو نقطه ضعف .. گفتم منو هَم تهدید نکن . گفت اوکی به سلامت . گفتم اوکی . گفت دیگه به مَن pm نده .. گفتم .. :) ، بلاک کُن . اما نکـرد .. وقتی غیر مستقیم بهت میگه تو هیچی نیستی برام :) بعد اون هَمِه رفاقت صادقـانه .. همینُ استوری گذاشته بودَم .. ریپلای زد . اموجی گذاشت ، جوابی نداشتم :)
فکر میکردم دوباره میآد عذرخواهی میکنه ، فقط واسع این کع دردم کم بشه .. اما نه اون چیزی گفت و نَ من میتونم بگم .. همش منتظرم بلکه چیزی بگی .. کاش دوستیمونو نجات میدادی . کاش الان پارسال بود .. ( اینارو مینوشت و اشک میریخت ) ..
نمیدونم تو دوستیام کجا رو اشتباه میکنم ، کع آدما عوض میشن و میرن پیِ زندگیشون .. دُرست گفتن کع توجه زیاد بی توجهی میآره! و مهربونی و خوب بودن دیگع به درد نمیخوره :) همیشه واسع همین از خودم بدم میومَد :) سخت ترینش اونجاس کع نمیتونی فراموش کُنی اما فراموش میشی :)
- ۹۶/۰۳/۲۵