755 - اون روزا
یادم نیس دقیقـا چه طوری شُد . روزایِ داغونِ مَن بود . به خاطر رفتـن " ح " . حال ِ روحیِ بـدی داشتـم اون روزا .. که تو تویِ اینستـآمسیج پیام دادی . مطمئنـم تو پیام دادی چون مَن شروع کننده پیام به پسرایِ غریبـه نیستـم معمولـا . هرچی فکر میکنم یادم نمیآد چیـا میگفتیـم . یآدمـِه که معمولی بود تا حُدودی . اما تو از خانوادت نمیگفتی .. کم کم یِ چیزایی فهمیـدم وسطآیِ دوستی . اون روزآ من شروع کردم ، یادم نیس دقیقآ چی گفتـم . یِ چی تـو مایه هآیِ میشه بغلم کُنی .. از درد و غصه یِ یکی دیگه به تـو پنآه آورده بودم ، تـو پناه ـَم دادی .. و اصلا اون موقع فکر نمیکـردی کع بعدش چی میشه .. الان 1 سال و خورده ای گذشته از اون روزآ .. یادمِـه حتی همون روزآ هَم یهو یِ طوری میشُد بای میدادیـم . بعد دوباره اغلـب من یِ پیامی میدادم . باز مَن میگفتـم بغل . تو دلـداری میدادی .. بعدش رفتیـم تلگرام .. مَن کَم کَم داشتم فراموش میکردم " ح " رو . تو بهم امیـد میدادی . اما اشتباهـت اونجا بود که خودتو متفاوت میدونستی .. اون روزا صمیمی تر شُده بودیـم . بغل بود و ذوق و علاقـه یِ دو طرفـه . اما خُب من هنـوز اینطوری دوسِت نداشتـم . اون موقع هآ هَم سرِ عکس و شماره و حرفآی یکم منحرف ـِت قهر میکردیـم . الان 1 سال و چند روز از وقتی بهم شماره دادی گذشتـه .. صمیمی کِ شدیـم . دیگه هَم مَن عکس میدادم هَم تـو . اون روزا کِ گوشی تلگرام نداشتی .. همش زنگ زنگ .. در حالی کِ یِ روزی سرِ این کِه چرا وُیس نمیدم قهر کرده بودی .. :)
اما الان از ناراحتی و غُصه یِ تـو نمیـرم به یِ پسر دیگه بگم بغل .. نمیدونم چراش ُ .. یِ زمان خودت کِ ناراحتـم میکردی ، بازم بغلِ خودت ُ داشتـم .. الان هنـوز نتـونستـم پنآه ببـرم به یِ آدمِ دیگـه .. شآید منتظرم خودت دوباره پنآه ـَم بشی .. نَ یکی دیگـه .. با اینکه گفتی یکی دیگه رو پیـدا کُـن .. مگِه اسباب بازی فروشی ِ :) با اینکـه ایـن رابطـه دیگه مثِ قبل نمیشِه .. کِ تـو پنـاهِ مَن باشی ، منم هَمـون بهتریـن رفیق ـِت .. :)
- ۹۶/۰۶/۲۵
میان که یه تیکه از وجودمونم با خودشون ببرن ..
چقدر زیادن از این آدمها ، از این اومدن ها ..