:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

761 - دَرد دارم ..

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۳۸ ب.ظ

تنهـآ کِ بودم 3-4 روز .. یِ شبش زنگ زدم بهش . خیلی خوب بود . صداش . لحنش . آروم بودنـِش . حس میکردم باز عاشقش شُدم :) میگفت نمیترسی ؟ میگفتـم نَ . میگفـت دروغ نگیـآ .. یِ روز پشتِ تلفـن گفـت حیف کِ صدات قشنگـه .. بقیش ُ یادم نیس .. بعدِ مدت هآ از این حرفآ زده بـود . میگفت پوستتُ باس بکنم . میام میکنَـم بعد میـرم . فکر میکردم کِ شآید بیآد یِ روز پَس .. ایـن روزهآ .. به مَن میگفـت کار دارم اما آنلایـن بود .. همچنـان رویـایِ آومدنـش اذیـتـم میکنه  .. نمیذاشت در موردش چیـزی بگم و سریـع عصبی میشـُد .. هی خوب میشُدیـم هِی گنـد میزد تـوش .. هی خوب میشُدیـم هِی گنـد میزد تـوش .. هی خوب میشُدیـم هِی گنـد میزد تـوش .. . اون یِ آدمِ دو شخصیتی ِ روانی ِ .. :)

4 آبآن . بحثِ بیام خواستگاریـت . زنـم بشی اینجوری اونجوری . - تو کِ خبر داشتی دوسِـت داشتـم  - میدونم الانـم .  نمیدونـم تو رو بگیـرم ولی حس کنـم خوب بآشِه . میـدن تـو رو بـه مَن ؟ - نمیـدونم :)) تلاش میکنیـم . - اینـم از ذوقـت . تلاش ! از خداشونـم باشـِه . چمـِه مگه . لهجـت هَم خوبـه (!) ... میخوای اینقـدر مـنُ ؟ الکی کِ بحث نمیکنـم ! - چقدر به مَن حس داری کِ اینآ رو گفتی و ( بمانـد ) - 60 :| ( کَم گفت ) بایـد بیآم شیـراز حُضـوری حرف بزنیـم ! رد داده بود :)

6 آبان .  شب دروغ میگفـت . فیلم میبینـم . بعد آخرِ شب یهو گفت کِ شآید تلگرامُ پاک کنم جـدی :) رفتم اینستآ دیدم یِ دختری کِ حسم میگفت اونـِه همُ آنفالـو کردن . شآیدم بلاک . بعدِ چند روز دوبآره همُ فآلـو کردن . دلم میخواست دیگه دخـتره برنگرده . میخواستم به دروغ بگم دست از سرِ BF مَن بردار . اما مَن فقط رفیقـِش بودم .. همش میگفت حوصلـه ندارم و میفهمیـدم واسِه اونِ حتمآ .. بعد از اون وُیس و سوتیِ مزخرف ـِش ..

ایـن چند مدت تنهآ چیزی کِ میگفت این بود کِ اصلا حوصلـه ندارم . به مَن گیـر نده . همش دعوا . بداخلاقی . بی اخلاقی . حرفایی کِ هِی بدتـر میشـُدن .. همش اصـرار داشت کسی تو زندگیـم نیس . میگفـت GF کجآ بـود .. دختـرایی کِ جدیـد فالـو میکرد .. تهـوع میگرفتـم .. حرص میخوردم کِ این آدمِ لعنتـی رو چه جوری از دلـم بنـدازم بیـرون .. دِ نمیـره . دوباره یِ شب میگفـت میخوای زنـم بشی ؟ جدی حرف بـزن . حالا خودش چـرت و پـرت میگفتـا .. میگفـت تو هنـوزم تنهـا رفیقـمی . همیشـِه دلـم واسِه خل بـازیـا و لهجـه ـَت تنگ میشـِه .

#دروغ 

سرما خورده بود این دو سه روز . هواش ُ داشتـم . هِی حالـش پرسیـدم . مثِ قدیمآ گفت عزیـزم :) میگفـت نمیخوام تو رو هَم اذیـت کنم اوکی شُدم خودم پی اِم میدم . عکسِ لیـوان رئـال رو داد . میدونـم دوسـتش داره لیـوان ُ .. خیلی غصـه خوردم وقتی عکس شکلات گذاشـت استـوری . یادِ شکلاتـایی افتـادم کِ میخواسـت برام بیـاره . بازم غصـه ـَم گرفت چون دیگـه نگفـت واسَت میـارم ..

11 آبان . دیشب .. خیلی بَد بود . خیلی .. گفت به دَرک ناراحتـی .. گفت دوستیمـون انقضـاش تَـموم شده ، خیلی وقتـه .. و گفت تَموم . سرِ چی ؟ سرِ استیکر نذاشتـنِ من :) استیکـر بغل نذاشتـم بعدِ اون :) .. میگِه دیوونـه ای به خدا . مشکل داری . الان مَن مشکل داشتـم یآ اون ؟ انگآر به جنـون رسیـد . اولش گفت از فردا شب ، شب بخیـر هَم نمیگم و ..  بعدش گفت ناراحتی به درک . راه باز جاده دراز . دیگه اصلا کاری باهآت ندارم . کلـن ..  عذرخواهی کردم . گفـت برو بـابـا .. باز میگم : اون یِ آدمِ دو شخصیتی ِ روانی ِ .. :)  مَن اون شب میلرزیـدم :) خیسِ اشک بودم . نمیتونستی بهتـر کآت کُنی ؟  اگه خیلی وقـت بود انقضآش گذشته تو خیـانـت کردی کِ هرشب استیکر بغل میذاشتی :) یا میگفتی نَ اینجوری نیس :)

هیچوقـت رفتارایِ عاشقـانه نداشتم . تآ اینکه دیـدم دیشب عکسشُ نگاه میکنـم . اشک میریـزم و دست میکشم رو عکسِش .. هَرچی واسَم مَسخره بود سرَم اومَد :)

1 روز گذشتِ . انگار 1 هفتـه . بلاک نکرد . آنفآلـو نکرد . اما .. همه بهم میگـن هیچ ارزشی واسش نداری. اگه دلـم خفـه میشُد میذاشتـم میرفتـم . دلِ دیگـه .. میـدونی کِ .. شآید تا ابـد منتظر بمونـم کِ تو بیـای شیـراز .. یِ جملـه هست کِ میگه .. اگر بَـرایِ اَبـد هَوایِ دیـدنِ تـو نیُفتـد از سَرِ مَـن چه کُنـم ؟ کاش اغلـن اغلـنش میتونستـم بیـام تهـران بآز . با اینکـه جایِ رویـاهامُ نمیگیـره . اما دیدنـت رو به گـور نمیبـرم ..

کآش معجـزه میشُد . کادوهایی کِ اگه خریـدی (!) میدیـدی و می اومَدی شیـراز .. فرصـتی بود حتی برات کِ بـدی هآتُ جبـران کُنی .. کِ دلم صآف تـر بشِه باهآت .. . شآیـد قبـلِ اینکـه برم اول رابطـه تـو و اون رو خراب کنـم .. آره من بـد شُدم :) ولی فکر نکنـم دختری مثِ مَن پیـدا کُنی . صـداش . لهجـش .. هیشکی انـدازه مَـن صادقـانـه دوسـت نداره .. دخـتر فوتبـالی ِ بلال دوسـت با تیـم هآی مشابـه ! .. 1 سال کَم نیستـآ .. 1 سال و چنـد مـآه .. از الان واسـه تولـدت همـش تو فکـر بودم چه جوری خوشحالـت کنم . ولی تـو هر روز منـو نـاراحت می کردی .. 💔  امیدوارم یه روز دنیا یادت بیاره هَمـِه اینـارو 💔 .. درد دارم . خیلی . دردی کِ هیچکـس نمیفهـمه . حتی اگه بگی چشیـدی . میگم نَ . چون تحملـون فرق داره .. 

  • Setare

نظرات  (۴)

امیدوارم آروم بشید ...
شما میگید یه سال و خورده ای 
من میگم ۴ سال و خورده ای ... حرفاتون دلمو درد آورد اما میگذره همه چی میگذره 
آدما آروم میشن سخت ولی میشن 
زندگیتون شاد 
امیدوارم هرچی صلاحتونه همون پیش بیاد
پاسخ:
:(
میگم کِ تحملِ آدما فرق داره ..
میگذره .. ولی بعضی چیـزا دیگه هیچوقـت دُرست نمیشِه ..
مِرسی ❤️️❤️️
  • آقای سر به هوا ...
  • الان چطوری به این آدم اعتماد کردی ؟ :|
    ببخشید ولی کلا تو پیچه !
    پاسخ:
    اوضاع اینجوری نبود قدیمآ :)
    میدونم .. دوستش دارم :)
    پستهای صفحه اول وبتو خوندم. 
    عجب ادم رو اعصابیه! 
    تموم شد یا هنوز ادامه داره این شخصیت دو گانه روانی!؟ :/


    پاسخ:
    ادامه داره گویآ . نمیدونـم ..
  • آقای سر به هوا ...
  • دوست داشتنی که تهش معلومه چیزی شکست نیست ..
    پاسخ:
    باشه :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">