762 - کار و روحِ داغون
یه مدت پیش رفته بودَم یِ جایی مصاحبه کاری ، واسه منشی ِ مرکز مشاوره بود . جآش و ساعتِش و همه چیش خوب بود . ازم تآیپ و .. تست گرفـت . اولیـن بار بود تنهآیی رفتـه بودم . خبری نشُد ازشون . تا اینکه دیروز بود ؟ زنگ زدن گفتـن بیآ . اما واسه یِ جایِ دیگه . همون آقاع ِ بود اما کارِ دیگه ای میخواست . رفتـم اونجـآ و یِ دختر دیگه ای هَم بود . کارِ تآیپ و مقالـه و نرم افـزار و اینـا . نمیگم ایده آل اما واسه یِ مدت تجربه خوبـه . هنوز قطعی نشُده . بابام میگه 15 میلیـون ضمآنـت زیاده اما خُب همه جآ همینجـوره . شنبـه دیگه معلـوم میشِه .. صُبح ها بایـد برم .. 9-1:30 . یکم اتاق ـمون بسته ـست دوس ندارم .. دخترِ هَم خوبه . بزرگتـر از منِ . افاده ای و داف و اینآ نیس . دوست دارم ..
واسه کلاس نقاشی ، آبرنگ . رفتم فرهنگسرا پرسیـدیم . قیمت ـِش خوب بود . ولی حس میکنم باکلاس نیس . یا درِ پیتیِ .. حرفه ای نیس . خوبیش این بود کِ گفت طرح با خودتـون ِ . بیآریـد هرچی دوس داریـد . نمیدونم آموزشگاه هَم گرون تـره . از طرفی میگم خُب مدرک هَم بگیـرم درجآ .. تصمیـم نگرفتـم هنـوز .. باید یِ اموزشگاه هَم بپرسیـم ..
اون دوستـم بود در موردِ ویـزا میگفت طرف الکی گفته بهـت . گفت اگه موضوع دعوت نآمـه باشه حرفاش همش درست ِ ! :| خوب شُد چیزی بهش نگفتـم :| طرف بی حوصلـه و عصبی و هنـوزم همون آدمِ روانی ِ . اون شب کِ سرِ استـوریِ من جوش آورد . گفت خاک تو سرت با این استـوری ـآت .. دیشب خوب نبـود زیآد آخراش یکم اموجی خَنـده گذاشت . در موردِ کار و نقاشی تآزه فُرصـت شُد بگم . زیاد ذوق نکرد . اون پسره تو سریـالِ گفتـه بودم شمارش بگیـر . - فلانی خوشتیپِ ؟ 😒😒 - شمارشُ گرفتی ؟ 😍😂 - خاک بر سرت با ایـن سلیقه ـَت ! 😂😂😂 - نَ بی شوخی بَد نیس کِ - خوشبخت بشیـن - من تورو با اون عَوض نمیکنـم 😅 - 😂😂😂 نَ عوض کُن . - هَوو میشیـن ؟ 😂 !
17 آبان . اِمروز بد بود بآز . یِ تست ربات بود . همسَفر . گفتم بزن گفت نمیخوام . نمیآم سفر باهآت . عصرم کِ زنگ زدم رَد زَد زودی ! وُیس داد ک .. " خواهش میکنم یِ مقدار منـو تنها بذار نَ pm بده نَ زنگ بزن تموم شُد و رفـت مَن نمیخوام با کسی PM بازی کنم و زنگ بزنـم تموم شُد و رفـت حوصلـه هیچ احد الناسی نـدارم . مِرسی ببیـن ازت خواهش کردمـآ نبینم pm و زنگ و ببینـم میذارمـت بلاک دیگه هَـم در نمیارم خدافـظ . " گفتـم باشه علـتش گفت کلی زندگی ِ خودم . وقتی گفتـم فعلا خدافـظ گفـت فعلا نَ واسِه همیشـِه . دیگه حوصِلـه ندارم . منم دیگه هیچی نگفتـم ..
مَن میگفتـم شآید دوس دخـتری چیزی گفته با کسی نباش . اما خُب اون کِ این مُدلی نیس ! دوستـم میگه یا مشکلی داره یا یِ کسی چیزی داره اذیـتش میکنِه یا بد رفتآری میکنِه کِ آستانـه تحملـش پآییـن اومَـده . مشکل این ِ کِ مَن کیسه بوکس ـِش نیستـم کِ . مَن دلم میخواست دوستی باشم کِ روم حسآب کنـِه ! کِ بخواد کنآرم باشـه :) اما برعکس شُد :) کلا رابطـمون دعوآیـی شُده .. مَن همش سَردرد دارم . دیشب نتـونستـم بخواب ـَم .. خیلی وقـتِ البتـه سردردی شُدم .. چیزی کِ اذیتـم میکنـِه ایـنه کِ رابطه ایِ کِ خراب بشه قول هآیِ توش هَم خراب میشـه . اون 1% امیـدواری شیـراز هَم از بیـن میره یآ رفتـه :)
دیگه نِمیگی خِنگِ مَن ؟ .. دیگه حرف نمیزنی بآم .. دیگه ذوق نداری واسَم :) دیگه خوبیآم به چشم ـِت نمیـآد :) دیگه نمیپُرسی حالمُ .. سنگِ صبورم نیستی :) دیگه نمیگی دلم بـرات تنگ شُده :) دیگه خیلی چیـزارو نمیگی .. ولی مَن مونـدم هنوز .. میبینی ؟ :) با هَمین خنده هآیِ مثِ زهـرِمآر و تلـخ :)
شنبـه یِ نوبـت روانشنـاس دارم . فکر کنم روانپـزشک هَم برم بَد نبآشـِه . قرصی بشم . کارِ دیگه ای ازم برنمیـاد . حرف و اینـا روم اثـر نـداره زیـاد ..
ایـن مدت با یکی دو نفر از اددلیستـام حرف زدم . یکیش واتـس آپ یک ساعتی شُد ! بعد از مدت هایِ زیآد ! همش اون حرف میزد و مَن چآیی میخوردم ! امـروز هَم یکی از دوستآیِ شمالی . لهجـه باحآلـی داشـت :)
دیـروز ؟ رفتـه بودم FB دیـدم " س " دوست و رفیقِ قدیمی ـم کِ ازدواج کرده پیآم داده بـود . کلی ذوق کردم . دل به دل راه داره " کلیک " ❤️️💜 !
- ۹۶/۰۸/۱۷