:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

767

دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۳۰ ب.ظ

24 آذر . چند روز مونده بود به تولـدش کِ بلاکِش کردم . زیآد حالم بَد نبود شآید چون میدونستـم تولـدش آنبلاک میکنـم . یکم عصبی شُده بود بابـت بلاک اما نَ بلاک ـَم کرد نَ آنفآلـو . خودش بهم گفته بود بـرو و حرفایِ تکراری .. :) گفته بود بسِ این دوستی .. منم گفتم خسته شُدم شُل کُن سفت کُن . اسباب بازی کِ نیستـم .. چند روز قبلش بهم گفته بود : مَن نمیـذارم بـری .. ! چت هایِ قبل رو میخوندَم . علاقه و مهربونی ـشُ میدیـدَم و گریه میکردم و میگفتـم دیگه هیچی درست نمیشِه . راست هَم میگفتـم ..

29-28 آذر . شبِ قبلِ تولدش خودش زودتر پست گذاشت . فکر کنم نزدیکآ 00:00 اینا بود . منم آنبلاک کردم و سلام احوالپرسی . برخوردش معمولی بود . عکسی کِ واسش درست کرده بودم رو فرستـادم .. گفت دوستش داره و اولیـن کادوشِه .. اولیـن کامنـت از مَـن بود و بعدش اون دختره کِ با عشقم گفتن به هَم لاو زدن :) بهش گفتم درست حدس زدم پس . گفت اون  دوستِ قدیمی ِ و قبلا هَم جی اف ـَم بوده .. الان دوستِ مثِ تو . اون مِثِ تو خودش مثِ زهر بود واسم ..   - مَن فکر کردم تنهآ رفیقت ـَم . کاش منم قدِ اون دوس داشتی . خوش باشیـن :) - تو رو هَم دوس دارم . ولی اون منـو نمیذاره بلاک . ( تو رو هَم ؟؟ ) گفتـم 1000 بار بهم گفتـی بـرو . حرفی کِ فکرش نمیکردم اولا .  - دیگه نمیگم . مَن عصبی میشم همیـن ـَم همه میدونـن ولی تـو دلم چیزی نیسـت ! آخرش گفت خوابیـدی ؟ بغل کُن بخوابیـم . آشتی .. گفتـم خوب میشی باهام گفت آره !! - یِ چیزی نمیخوای بگی ؟  - مَعذرت میخوام   - اینم خوبـه دوس داشتـم دلـت تنگ میشُد ولی ..  - میخواستـم پریشب بهت پی اِم بـدم ولی بلاک بودم

شب یلـدا . عروسی بودیـم .. زیآد جالـب نبود. طرفِ عروس بودیـم .. عکس هَم دادم بهش .. معمولی بود . اما شب ِ یلدا رو تبریک نگفت و آخرِ شب هَم بحث الکی و اگه ناراحتی پیام نده . شبِ یلدا هَم زَهر شُد ..

دیروز خیلی حالم بَد بود . خیلی . هَم بحث هَم معمولی .. پریشب هَم بد نبود . آروم بودیم . مهربونِ مَن و چشات بهتر از مَن ِ و .. دیروزم کِ زنگ زدم گفت جونم ؟ عکس کریسمس می خواست . نشُد بدم ! آروم بودیم یهو قاطی کرد . آخرش گفت همینی کِ هست . منم باز بلاک کردم .. ساعت 3 شب پریدم از خواب دیدم گفته واسه همیشه خدافظ نَ زنگ نَ پیام . هیچوقت . خواب ـَم نبـرد تا5 . همش می لرزیدم و خواب هایِ هولنآک .. هَم بلاک کرده بود هَم آنفالـو ! عکس گذاشته بود از بچگیاشون .عاشقش شُدم . کامنت دادم وای عزیزم چِ اَگوری بودی . اونم کامنت جواب داد 😍  ..

صُبحی عکس گذاشته بود کِ سرم زده ! مَن خیلی تعجب کردم ! اهلِ این استوری ـآ نبود . اگه مَن بودم میگفت واسه ترحمِ :/ اینستآ پیام دادم چی شُده . گفت مریض . آنفولانزا !  - 1 روز نبودمآ ! چرا مراقب نبـودی !  - نفریـن هآیِ تو ـه .. 😂😂😂 . شب هَم گفت برم بخواب ـَم .. کِ الان از اون موقع همش آنلایـنِ . حتی وقتی کاری به هَم نداریـم بازم دروغ میگـِه ... خیلی درد داره کِ جاتـو بگیـرن .. خیلی . کِ دیگه با تـو نیست روز و شب ـا .. دیگه نمی خوادت .. دوس دارم اون دختره رو بکُشـم .. :) بهش گفتم آنفآلو کردی مَـن ُ ؟ بدونِ جواب فآلو کرد ...

چند روز پیش میگفت دُخترِ دوستِ مامانش سرطان داره و .. واسِه همین داغون و بی حوصلـِه ـَست . میگفت تایم نداره و جوابش کردن .. همه یِ اینآ دُرست . ولی مَن کِ باعث و بانیِ سَرطان دوستت نبودم !!

خطِ رایتل ـَم فعال شُد . اولین بار تنهایی رفتـم پیشخـوان :) کار هَم بد نیس معمولی .. خسته کننده ـست .. مُنتظرم تموم بشـِه !!

ما کِ به زور مُسلمونیـم .. کریسمَس خیلی مُبارک .. " کلیک " .

  • Setare

عکس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">