774
خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم . خیلی چیزارو . دیگه حوصله یِ طولانی نویسی هَم ندارم.
رابطه اَم که خراب شُد. روزارو با قرص میگذرونم و شبا مثِ جهنم واسم میگذره . به دوستش تو اینستا پیام دادم و اونم اومَد فحش های ناموسی و زشت بهم داد . فرداش یه سوال ازش داشتم . عذرخواهی کرد! هر شب با گریه میخوابم . هر شب دلم میخواد گذشته رو مُرور کنم. فولدرش رو گاهی باز میکنم. ایمیل دادم بهش و باز بهونه آورده . خواستم که اغلن اینستا رو درست کنه که میگه میخوام یه مدت تنها باشم و تنهام بذار.
یادم نیس چه اتفاقاتی رو باید بنویسم . اما یادمه تولدم رو که اردیبهشت بود تبریک گفت هرجوری بود. سرد حتی . واسش یه کادویِ کوچولو گرفتم. نقاشی هایی که واسش کشیدم و پیکسل. نگه داشتم تا چند ماهِ دیگه، روز تولدش :)
جام جهانی هَم شروع شُد و خیلی جامِ مسخره ای بود و آبکی . فقط انگلیس تیمِ محبوب ـَم مونده هنوز . مراحل 1/4 نهایی هَم تمام شُد . تصمیم گرفتم بعد از جامِ جهانی برم کلاس نقاشی . آبرنگ میخواستم اما باید مقدماتی و گواش رو بگذرونم و بعد آبرنگ. اما همیشه از مقدمه چینی بدم میاد. حدودا 6 ماه میشه . اگه پولش جور بشه :)
چهارشنبه دکترِ پوست دارم . کاش همین روزا پیش روانپزشک ـَم هم میرفتم تا داروهامو عوض کنه. یه دارو بده دلتنگی هام تموم بشه. یه دارو بده دل بکنم و رها شم . یه دارو واسه درمان ِ این حالِ آشفته .. حتی دلم واسه خودم هَم تنگ شُده. شُدم یه کسی که غریبه ـست . یه جورِ دیگه ام ..
مامانم اینجا بود یک هفته ای و بیشتر. قبلن نگران بودم که نتونم بهش زنگ بزنم اما الان دیگه نیست . شمارم هم بلاکه :)