:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

778

دوشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۹ ب.ظ

دیشب مثِ همه شب هایِ گذشته  گریه میکردم و همه چیز رو یادم می اومَد. آهنگ تو گوشم میگفت تو دوری و تنهاتَرم هَر شَب .. میگفت نشُد نشُد که بیام بازم به دیدنِ تو .. ! بهم گفت از فردا شب، یعنی امشب میام تلگرام .. خسته بودم . گفتم من بعدا یه چیزی واست پُست میکنم . مَن میرم، گریه، دلم برات تنگ ِ همیشه . دوسِت دارم مراقب ِ خودت باش .. بهم گفت مسخره نشو برو بخواب گفتم دوستیم باهَم !ولی گیر نده، شب بخیر .. درست میگفتم که : گیر نیس، وقتی همه جا بلاکم، وقتی منو یادت میره. وقتی حتی صداتو نمیتونم بشنوم :) و چیزی نگفت ...

قرص هام رو هَم میخورم. اما شاید فقط منو زنده نگه داشته ولی این زخم و این دردِ عمیق انگار ول نمیکنه :)

فردا جلسه سومِ کلاسمه (دوره مقدماتی) . اصلا لذت نمیبرم . شاید باید 2 ماه تحمل کنم . اگرم یاد نگرفتم خُب استعداد کشیدن اجسام رو لابد ندارم . طرح باشه بختر میکشم. من برای لذت و تقویت اومدم نمیخوام نقاشِ معروفی بشم. امیدوارم از اونایی نباشن کِ هِی بگن یاد نگرفتی و باز پولِ همون دوره رو بده ! فکر میکردم استعداد دارم اما الان میبینم خبری نیست :| مَن هیچوقت رو کشیدنِ اجسام تمرین نکردم .. !

+ دل تنگِ صداتَم .. روزهایی که زنگ میزدیم. میگفتیم و میخندیدم و من دلم میرفت واسه خنده هات، واسه صدات، واسه گریه نکن ها .. :)

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">