78 - بی حوصله
امروز به نظرم اصلا روز خوبی نبود . فقط دلم میخواد زودتر آخر هفته تموم بشه . خواهرم کِ خونه بود امروز .. یکم بعد از ناهآار حالش یه جوری شده . نبات داغ دادَم بهش .. 1-2 بار خورد . گل گاو زبان درست کردم . دو بار گفتم بیا بریم دکتر قبول نمیکرد . از طرفی طاقت مریض شدنِ کسیُ ندارم . بعد ، مریضیِ تابستونِ خودم یادم می اومَد .. بعد حِس میکردم خودمم حالم بده ! بهش گفتم نکنه تویِ مشکل گشآ چیزی بود :o .. خُب اگه بود منم باید مثل اون میشدم . فردا صُبح مامان اینا میان اینجآ . خدا کنه خواهرم حالش خوب بشه .. نگران ام . چون یه مدت خودم مریض بودم ، میدونم حتی 10 دقیقه هم آدم حالش بد بشه سختِ :(
اصلا حوصله ندارم ، هدفون هم دوس ندارم بذارم ، میترسم خواهرم صدام بزنه .. کآش 1 شب بود میخوابیدَم . نتُ واسِه 1 روز شآرژ کردم ! یعنی یه روز هم نمیتونی بدونِ نت باشی ؟؟ یعنی الان با یه قیافه یِ اخمویِ بی حوصله یِ نآراحت دارم تایپ میکنم .
دلم میخواد فیلی ُ بغل کنم گریه کنم ): بعدشم برَم بمیرم ..
پی نوشت : چرا دنبال میکنین ، بعد رَد دنبال میزنین ؟ مریض ـین ؟ کرم دارین ؟ :|
- ۹۴/۰۶/۲۶