781
این روزها هرچقدر میخوابم انگار باز کمِه . دوس دارم همش بخوابَم. قرص هام داره تموم میشه و باید برم پیشِ دکترم و بگم حالم بدتره. حتما قرص هایی با دُز بالاتر مینویسه .. دیروز عصر رفتیم سینما و فیلم هزارپا رو دیدیم . قشنگ بود. لاتاری هَم بالاخره پخش خانگی شُد. مصادره رو هم از لپ تاپ دیدم خوب بود.
نقاشی رسیدیم به سایه روشن و این چیزا .. میگه این مرحله رو بگذرونی تمومِه . منم که منتظرم برم مرحله بعد یعنی گواش و رنگ شناسی . میخوام اینبار تا تهش برم. تا آبرنگ .. کلاس سه شنبه صُبح برگزار نشُد و میخوام جبرانی پنج شنبه برم ..
از نظر روحی به شدت داغونم. هر شب گریه میکنم و این دردی که تا تهِ وجودم رفته انگاری تمومی نداره. چه با کلاسِ نقاشی و چه با خنده و چه با فیلم دیدن! دیشب همه چی رو بهش گفتم . تمامِ احساسم رو . ترکیه است گفته اِمروز برمیگرده .. مصاحبه داشته و میگه 3 ماه دیگه میره اونور .. گفتم یه فولدر به نامش دارم .. گفتم تصمیم گرفتم برم مگر بگی بمون و همه چیز مثِ قبل بشه .. گفت ما دوستیم اینجا حرف میزنیم شبا ولی چیزی مثِ قبل نمیشه ..گفت شبا بهت پیام میدم . زنگ هم میزنم قول میدم . گفتم به خاطرِ تو قرصی شُدم . گفتم با همه وجود میخواستمت .. گفتم میترسم نکنه از دلم نری .. اشکام میریخت . گفت من هیچوقت شیراز نمیام. منم گفتم رویاهایی که داشتم .. تو جونِ مادرت ُ گرو گذاشتی که میای .. بهش بر خورد .. خیلی حرفا گفتم ..هِی گفتم و گفتم . گفتم سوییشرتمو بفرسته واسم .. آدرسمو دادم بهش . گفتم یه دردی تا ته وجودم رفته .. گفتم چقدر کمکم میکرده .. گفت تو همیشه بهترین رفیقمی .. گفت بهتر که همو ندیدیم .. گفتم مزدا3 داری ؟ یه نگاه چپ گذاشت و گفت نَ ندارم .. نفهمیدم مسخره میکرد یا جدی ..
من عاشقِ تو ـَم و تو عاشقِ یکی دیگه. دنیا به همین مسخرگیِ که میگم! نمیدونم این دنیا بدونِ کسی که دوستش داری چه ارزشی داره ؟ واسه موندن و زنده موندن ..
حس میکنم باید رژیم بگیرم !!
علاقم به فوتبال کم شُده . دیگه اون قشنگیِ سال هایِ قبل رو نداره . که کلی ستاره وجود داشت و فرگوسن هنوز بود ..
- ۹۷/۰۵/۳۱