783
دوشنبه عصر بود نوبت دکترِ پوست داشتم. گفته بود دکتر 6:30 میاد. اما از 4 نوبت گیری میکنه ! وقتی رسیدم مطب شلوغ بود :| تازه زود رفته بودم .. خیلی خوشم میاد از دکترم. اخلاقش خوبه. سوال مپرسه، توضیح میده .. نگاه میکنه .. واسه 3 ماه دارو و کرم و .. نوشت . شب شُده بود . منتظرِ خطِ اتوبوس بودم. 2تا پسر معمولی بودن. یکیشون اشاره میداد. 3-4 بار بی محلی کردم . رفتم پیششون گفتم شما کار و زندگی ندارین ؟ :))) گفت شمارم رو وارد کُن. آشنایی بیشتر و .. میس زدم . نفهمیدم هول شُده بود یا لکنت داشت. اولین بارم بود تو خیابون با کسی شماره رد و بدل میکردم . امروز یکم پیام دادیم. با احترام و ... 8 سال ازم بزرگتره .. کلا موضوعِ خاصی نیست واسَم .. بعد .. 45 دقیقه طول کشید تا خط اومَد :| ساعت 10 شب رسیدم خونه !
تو این هفته زنگ زد اما عصبانی بود. بعدِ مدت ها صداشو شنیدم . شب ها پیام میده . یکمی حرف میزنیم. سعی میکنه سکوت نکنه .. دارم از دلم بیرونش میکنم. به بدی هاش فکر میکنم . به دروغاش، به بد قولی هاش. دکتر روانپزشکم یکی از داروهامو عوض کرد. اِس سیتالوپرام نوشت. وقتی وارد شُدم گفت انگار بهتری . منم گفتم اتفاقا اومدَم بگم حالم بدتره ! ظاهرم رو میدید .. رنگایِ شاد. رژ خوشرنگ، لاکِ قرمز . اما روحمو نمیدید .. هر دفعه حالِ مامانم رو میپرسه :)
خبر بد این که لیوانِ رئال مادریدی که بهش کادو داده بودم گفت شکسته و نداره دیگه .. اون تنها یادگاری از من بود ! خیلی ناراحت شُدم . میخواستم تا ابد یه دلیلی باشه که شاید منو یادش بیاد. بهش گفتم آدرس جدید بده . گفت اوکی اما خُب میشناسمش. حرفاش حساب کتاب نداره ..
کلا حوصله یِ آشنایی با آدمایِ جدید ندارم. وقتی اولش باید سن و مدرک و شهر و .. رو بگیم انگار خیلی مضحک به نظر میاد و دوس دارم همون موقع بگم بای !
- ۹۷/۰۶/۰۷